Unknown
چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۲۷ ب.ظ
دقایق پیش خواندن کتاب نفحات نفت را تمام کردم. بند پایانی کتاب به شدت من را تحت تاثیر قرار داد. صحبت از کشورمان ایران و ذخایر نفتی اوست:
"خانواده ای هست مفلوک. کار پدر بدان جا کشیده شده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره ی فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند...
به پدر چه خواهید گفت؟
بی کاره؟ مفلس؟ معتاد؟ هر چه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی
بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان
جوان امید خواهد بست..
مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت...
این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود ِ مادر را نیز فروخته اند!
در چنین خانواده ای تنها مایه ی نجات، همین فرزندان است... از پدر کاری بر نمی آید ..."
۹۳/۰۱/۱۳
تاثیر گذار بود