اندر نکوهش مزایا محوری
تا همین سه ماه پیش، اگه می خواستم به هدفی برسم بیشتر به خاطر مزایای جانبی ِ من درآوردی بود که در کشورهای جهان سومی، چون ایران، تعریف شده است. اجازه دهید مثالی بزنم:
فرض کنید می خواهید مقاله ای بنویسید. هدف از نوشتن هر مقاله ای، انتقال آخرین دست آورد های حوزه ی علمی بین محققان این حوزه در سراسر دنیاست. اما در ایران مقاله نویسی به خاطر اهداف دیگری نیز صورت می گیرد:
1 - طولانی کردن - و نه پربار کردن - رزومه ی تحصیلی
2 - دریافت admission از دانشگاه های اروپا و آمریکا (همان apply کردن)
3 - پیچاندن دوره ی سربازی با کسب امتیاز استعداد برتر (که این امتیاز توسط همین مقاله نوشتن بدست می آید)
و چندی پیش مورد بسیار دور از انتظاری را دیدم:
4 - چشم و هم چشمی با یکی دیگر از دانشجویان، سر اینکه تا انتهای فلان سال کدام یک بیشترین مقاله را خواهیم داد
می توان به لیست فوق موارد دیگری را نیز اضافه کرد.
اگر کمی دقت کنیم، همه ی موارد فوق، مزایایی است که از نوشتن مقاله حاصل می شود؛ اما چه بلایی بر سر جامعه ی تحصیلی ما آمده که از اهداف فقط مزایای آن را می جویند؟! جواب این سوال ساده است: دگرگونی ارزش ها.
در حال توضیح این مطالب به دوستم بودم که برگشت گفت: "حتی اگه این طرز تفکرت صحیح باشه باز نمیتونی چیزی رو تغییر بدی! تو توی یک سیستم غلط قرار گرفتی و تنها راه عدم آسیب پذیری از این سیستم اینه که تو هم غلط کار کنی!" (منظورش این بود که تو هم وقتی می خوای مقاله بنویسی، اول از همه چیز باید مزایای اون رو جویا بشی) اوه! خدای من! چی دارم می شنوم. البته دوستم تا حدودی درست می گفت؛ طبق نظریه ی بازی ها، یک دست صدا نداره.
اما همون یک نفر میتونه خیلی ریشه ای تر کار کنه!. درسته من به تنهایی نمی تونم کاری بکنم اما می تونم چند نفر رو در راهی که میرم، با خودم هم رای کنم.
چرا ما قدرت خودمون رو دست کم می گیریم؟
و همش راهی رو میریم که واسمون نشون میدن،
و راهی رو خودمون نمی سازیم؟
به عنوان یک درد دل: جایی که باید راه رو بهمون نشون بدن، کسی نیس که کمکمون کنه و جایی که باید دستمون رو ول کنن، تا خودمون تصمیم بگیریم، همه می خوان کمک کنن.
اسکریپت لایک و دیسلایک باید باشه
حالا چون نیست یه کمی حرف میزنیم
جای تعجب برای من اینجا بیشتر میشه که از آدمایی که توقع ندارم همچین چیزایی بشنوم هم ، میشنوم.
یکی از همکارام ( در یکی از محل های کاری این روزهای من)که برخی نوشته های شما شامل حالش میشه و در حال حاضر دانشجوی دانشگاه تهران، با من بحث میکرد. (از اونجایی که همیشه طوری رفتار کردم که اطرافیانم با من راحت باشن و حرفی که دارند رو بگن ) خیلی راحت ، ایستادن روبه روم و گفتند من یکی از کسانی بودم و هستم که مخالف بودن شما در محل کارم. چون شما کارشناسی رو در دانشگاه پیام نور خوندی.شما صلاحیت بودن در اینجا برای راهنمایی دانش آموزان ، به خصوص دانش آموزان کنکوری رو نداری.
من با اوضاع پیچیده دانشگاه پیام نور که شرایط خاص خودش رو داره ، یک سال هست که کارشناسیمو گرفتم و پیگیر انجام کارهای دیگه م. اما این دوستمون در سال جاری هم همچنان دانشجوی کارشناسیه!!!
یکی از حرفهایی هم که همیشه در مقابل صحبت های من در خصوص تغییر و ایجاد شرایط بهتر میزنه _ و اینکه ما از اول باید ازخودمون شروع کنیم ، نه اینکه منتظر باشیم تغییر در جای دیگه ای شروع بشه و ما هم دنباله رو باشیم _ اینه که یه دست صدا نداره ، شما نمیتونی کاری جلو ببری.
ناراحتم از اینکه ، خودش هم حرف های خوب میزنه ، اما مثل بقییه فکر میکنه !
شما هم از معدود شریفی هایی هستی که متفاوت فکر میکنی، امیدوارم موفق باشی