چند جمله ای که می خواهم بگویم:
امروز پرونده ی دوره ی "شخصیت سالم تر من" بسته شد، اما چیزی که هنوز باز موند زندگی من و بقیه ی اونایی هست که باهاشون همسفر بودیم. تجارب خیلی زیادی کسب کردم و به این نتیجه رسیدم که شخصیت خیلی بدی هم ندارم. هر چند خیلی هم خوب نیست و فهمیدم که یک کمال طلب ِ خود کم بین ِ مهرطلب بودم!
یادمه در اولین تجربه ی وبلاگ نویسیم، در قسمت پروفایل یک همچین متنی رو آورده بودم: " خوب، من از این حالتی که توش قرار دارم راضی نیستم. به همین دلیل می خوام تغییر بزرگی رو تو زندگیم ایجاد کنم. یه جورایی جراحیه شخصیته !" اما کاری که با خودم می کردم بیشتر "تیکه پاره" کردن شخصیت بود تا جراحی! به قول ابراهیم میثاق : "به جای اینکه غده رو از بدن دربیارم، بدن رو از غده در می آوردم!" بگذریم.
تصمیم گرفتم تا صحبت های این هفت جلسه رو مرور کنم و هر روز روی یک یا چند مفهوم کار کرده و نتایج رو بنویسم. نباید انتظار نتایج زودحاصل رو داشت که این یک فراینده life time هست.
آن روزی که تصمیم به راه انداختن این وبلاگ گرفتم، دنبال لذتی بودم که تا به حال نچشیده بودمش و این لذت را به نوعی نیازی دیدم برای خودم و این چنین شد که اسم نیاز ناشناخته رو برایش انتخاب کردم!
چند روز پیش خیلی اتفاقی پسورد یاهو مسنجر رو از دست دادم و در شرایطی قرار گرفته ام که امکان ریکاوری مجدد پسورد برایم مهیا نشده است. به همین خاطر یک آیدی جدید و متناسب با آدرس وبلاگ ساختم و در قسمت پست الکترونیک وبلاگ قرار دادم.
همون روز بود که دوستم خبر قبولی ش را در دانشگاه داد. از این جا – یک بار دیگر – برایش تبریگ می گویم. راستی کمی منتظر ماندم تا خودت در وبلاگت به این موفقیت بزرگت بپردازی اما مثله اینکه حسابی سرت شلوغ است!
باز همان روز بود که اسم و تصویرم در سایت متمم قرار گرفت، به عنوان حامی مادی و معنوی! میتونم بگم این سایت و گروهشون خیلی بهم کمک کردند. مترصد فرصتی هستم که برای بهره وری حداکثر از مطالب عنوان شده ی اونها، برنامه ای بریزم تا هر روز زمان زیادی رو برای فکر کردن و تحقیق کردن درباره ی آن ها اختصاص بدهم.
بعد چه رشته ای قبول شده اند؟