نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

من و مشهد

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۴۳ ب.ظ

این پست شامل لحظاتی از سفر به مشهد هست که دوست داشتم بنویسم.

 

1

قصد داریم برای اولین بار به حرم برویم. به همین خاطر سوار اتوبوس‌های ِسمت حرم مطهر شده‌ایم.

به ایستگاه یکی مانده به آخر که می‌رسد، صدایی از سخن‌گوی اتوبوس می‌شنوم: "چهارراه داعش"!

تعجب می‌کنم. از پنجره‌ی اتوبوس به بیرون نگاه می‌کنم. روی تابلویی نوشته "چهارراه دانش".

آن‌جاست که می‌فهمم ذهنم به این واژه‌ی منحوس آلوده شده.

 

2

از جلوی هتل مجلل درویشی می‌گذرم.

چند دقیقه‌ای توقف می‌کنم و به ساختمان بلند آن نگاهی می‌اندازم.

سازنده‌ی هتل به خوبی می‌دانسته که مجلل یعنی‌چه، اما کسی که آن‌را نام‌گذاری کرده از زندگی درویشانه خبری نداشته.

 

3

سوار ماشین دوستم هستیم تا گشتی در شهر داشته باشیم و شام رو بیرون بخوریم.

به نقشه نگاه می‌کنم و مکان پارک نزدیکی را پیدا می‌کنم. با خوش‌حالی به دوستم می‌گویم: "تو چهارراه جلویی بچرخ به سمت چپ!"

به چهارراه که می‌رسیم، همه از چهار طرف در آن‌ داخل شده‌اند و جایی برای چرخیدن به هیچ‌کدام سمت نیست.

به ذهنم می‌رسد که: "برای چرخیدن، حتی به سمت چپ، باید قدرت چربیدن داشته باشی. تا نَچَربی، نمی‌چرخی."


۹۳/۰۹/۲۱
ضیاء

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی