اعتراف میکنم
نهار امروز به رسم هفتههای گذشته رفتیم پیتزا سعید و اونقدر خوردیم که نزدیک بود بترکیم. من چیزبرگر سفارش دادم و واقعاً دستشون درد نکنه چون چیزبرگر رو به معنای واقعی کلمه پیاده کرده بودند؛ تا اونجایی که رفیقم گفت: "آدم احساس میکنه نون پنیر میخوره!" اما میخوام در مورد مسئلهی مهمتری صحبت کنم:
+ اعتراف میکنم تا همین دو ماه پیش دقت نکرده بودم عبارت ‘چیزبرگر’ به چه معنی هست. تا اینکه در گفتگویی که با خواهرم داشتم، خیلی یهویی کاشف بعمل آوردم که ‘چیز’ همون چیزیه که خارجیها بهش میگن پنیر! و اونوقت عبارت چیزبرگر میشه: چیز + برگر! تا قبل از این لحظهی خجسته، ذهنیتی که از چیزبرگر داشتم خیلی ابتدایی و مبتنی بر ذهنیات دوران کودکی بود: 'چون نتونستن اسم مناسبی روی این غذا بذارن (از بس چیز میز قاطیش کردن) بهش میگن چیزبرگر!' البته موقع کشف چنین حقیقتی، خم به ابرو نیاوردم، اما تو دل خودم کلی کیفور شدم.
+ اعتراف میکنم تا همین یک سال و نیم پیش که از عملکرد ‘زیپ’ و جزئیات ساختمانی اون اطلاعی نداشتم (!)، از وجود قابلیتی که باعث میشه زیپ قفل کنه و از باز شدن خودسرانه جلوگیری کنه (چون دستیترمز برای ماشین) کاملاً بیخبر بودم! و وقتی فهمیدم بسیار به خالق این مکانیزم آفرینها گفتم!
* اعترافات بالا رو با در نظر گرفتن چهرهی باب اسفنجی بخونین.