نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

[…] مرحوم صدرالمتالهین در کتاب اسفار اربعه سخنی ناگوار در باب زنان دارند:

و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است... که بعضی برای خوردن‌اند... و بعضی برای سوار شدن... و بعضی برای بار کشیدن... و بعضی برای تجمل... و بعضی برای نکاح و آمیزش... و بعضی برای تهیه لباس و اثاث خانه...

                                                                                                                                اسفار اربعه، جلد 7، فصل 13، ص 136

و مرحوم ملا هادی سبزواری در حاشیه نوشته است که:

اینکه صدرالدین شیرازی زنان را در عِداد حیوانات درآورده است اشاره لطیفی دارد به اینکه زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقاً و عدلاً در حکم حیوانات زبان بسته‌اند و اغلبشان سیرت چارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده‌اند تا مردان از مصاحبت با آنان متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر، مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و ... بر زنان چیرگی داده‌اند.

[…]

 

برگرفته از کتاب فربه‌تر از ایدئولوژی نوشته عبدالکریم سروش


۱۳ نظر ۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۰
ضیاء

اولین کاری که هر روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب و شستن صورت انجام می‌دهم، روشن کردن لپ‌تاپه. دیروز هم داشت به همین صورت سپری می‌شد و همین‌که ایمیل‌هایم را چک می‌کردم دیدم یکی از ایمیل‌ها نوشته: "از اعتبار عضویت شما تنها یک روز باقی است" ایمیل از سوی سایت متمم بود. خیلی زود با پرداخت مبلغ اندکی اعتبارم را تا شش ماه تمدید کردم. چند دقیقه‌ای نگذشت که ایمیل دیگری به دستم رسید شامل اطلاعات و ثبت نام سمینار سالیانه محمدرضا شعبانعلی. عنوان این سمینار "رفتارشناسی در محیط کار" هست. همون دیروز به محض دریافت ایمیل خیلی سریع ثبت نام رو انجام دادم و بنا به شواهدی که دیدم، احتمال میدم اولین نفری بودم که تونسته ثبت نام کنه (حالا بماند شواهد چی بوده!!). بگذریم.

البته من مدت‌ها قبل وقتی اولین بار خبر برگزاری سمینار با این موضوع رو خوندم، بسیار خوشحال شدم چون رفتارشناسی از جمله مباحثی هست که بهش بسیار علاقه دارم و مدام منتظر ثبت نام بودم. الان هم سعی می‌کنم منابع مطالعاتی لازم برای این سمینار رو بررسی کنم و حدس بزنم! چون از هفته‌ی آینده قراره خبرنامه اختصاصی سمینار، که شامل منابع مطالعاتی هست، ارسال بشه.

۱ نظر ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۶
ضیاء

ده معیار فانتزی من برای انتخاب شریک زندگی:


1)      فارغ التحصیل رشته‌های مهندسی نباشد. (ترجیحاً فارغ التحصیل طراحی داخلی یا مربی مهدکودک)

2)      رقص بلد باشد.

3)      شعر بداند.

4)      صدای مناسب برای آواز خوانی داشته باشد، و هر از گاهی بخواند.

5)      هم زبان باشد و لهجه‌ی شیرینی داشته باشد.

6)      یکی از سازهای موسیقی را بلد باشد. (ترجیحاً ویولن یا پیانو)

7)      اصول بچه‌داری را بداند.

8)      آشپزی و خانه‌داری بلد باشد.

9)      کمی روانشناسی بداند یا لااقل به روانشناسی معتقد باشد.

10)   به فیلم دیدن با هم، علاقه داشته باشد.


+ با الهام از ده ایده

۳ نظر ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۲
ضیاء

تنها حدسی که می‌تونم در ارتباط با فیلتر شدن پست قبلی بزنم؛ اینه که بچه‌های فیلترینگ واژه "تخماتیک" رو نوعی واژه‌ی ناشایست قلمداد کردند. اما این کلمه واقعاً چنین کلمه‌ایه؟!

مطمئنن تا به حال بادمجان دیده‌اید و خورده‌اید. بادمجان از جمله‌ میوه‌هایی هست که برخی از ما به آن حساسیت داریم و برخی دیگر آن را جزء غذاهای لذیذ به شمار می‌آوریم. مخصوصاً اگر مامان‌پز باشند!



اما این میوه گاهاً روی بد خود را نشان می‌دهد، اگر به وضع ناگواری تخم‌دار باشد! بادمجانِ تخمی یعنی بادمجانی که تلخ است و خوردن بادمجان تلخ کار هر کسی نیست. گاهاً شده که بادمجان را می‌خوریم و بعداً می‌فهمیم که تخمی بوده است.

از این رو وقتی می‌گوییم، فلان موقعیت یا وضعیت "خیلی تخمی بود" دانسته یا ندانسته به تلخ بودن آن موقعیت یا وضعیت اشاره می‌کنیم! نه بیشتر و نه کمتر.

۲ نظر ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۷
ضیاء

این پست به لطایف الحیلی رفع فیلتر شده است.


داشتم سررسید پنج سال پیش رو مرور می‌کردم. لحظاتی رو ثبت کرده بودم که مرورشون بسیار لذت بخش و در بعضی موارد خجالت‌آوره.

رسیدم به شب قدر پنج سال پیش. دیدم چقدر حرف تو دل داشتم که با خدا مطرح کردم. هر سال که گذشت، حرف‌های دلم کمتر شدند و امسال به کمترین مقدار رسیده. نمی‌دونم چی بگم و از چه کلمه‌ای برای توصیف این روند استفاده کنم.


فکر می‌کردم قسمت عمده‌ی نیازهای ناشناخته‌م شناسایی شدن؛ نیاز به مفید بودن، نیاز به زندگی معنادار. و سعی می‌کردم در جهت ارضای اون‌ها قدم بردارم.‌ اما امروز حس دیگه‌ای دارم. حس یک نیاز جدید ناشناخته. حسی که اجازه نمیده تمرکز داشته باشم. حسی که حتی اجازه نمیده بیانش کنم.


دیگه کتاب خریدن و خوندن حال نمیده. شاید علتش این باشه که کمتر اثرات کتابخونی در زندگیم دیده میشه. شاید اسیر حجم اطلاعات مفیدی شدم که نمی‌تونم از اون‌ها در جهت پیش‌برد زندگیم استفاده کنم. شاید همه‌ی این‌ها یه دروغه. یه دروغ بزرگ که باورش کردم.

۱ نظر ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۳۳
ضیاء

چند وقتی هست که در کف پای چپم تعدادی میخچه جا خوش کرده‌اند (یادگار دوران آموزشی سربازی).

وقتی با دوستانم در مورد میخچه‌های پایم صحبت می‌کنم، اولین سوالی که می‌پرسند: "درد می‌کنه؟" و وقتی پاسخ "نه" مرا می‌شنوند می‌گویند: "پس میخچه نیست! چون میخچه درد می‌کنه".

همین باعث شد در مورد ماهیت این زایده‌های پوستی مشکوک بشم. اما شکم در مرحله‌ی شک باقی موند! و از داروخانه چسب مخصوص درمان میخچه خریدم و به صورت آزمایشی روی یکی از میخچه‌ها زدم. امید است که خوب شود.

شما تجربه‌ای در این مورد دارین؟ آیا میخچه‌ درد می‌کرد یا نه؟

 

+ راستی امروز دوباره برگشتم خونه. و تا آخر عید فطر در کنار خانواده خواهم بود.

۴ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۴۹
ضیاء

به مدت چند لحظه هم که شده در مورد کلمات روزه‌داری و روزه‌خواری فکر کرده و سعی کنید به خود بقبولانید که متضاد روزه‌داری، روزه‌خواری نیست؛ بلکه روزه‌نداری است.


توضیح:

وقتی به کسی میگیم روزه خوار یعنی اینکه روزه رو بهش انداختیم! و الان که روزه نگرفته میشه روزه خوار.
در نظر بگیر کسی رو که شاید به روزه گرفتن اصن اعتقادی نداره! اون وقت چرا باید بهش بگیم روزه خوار؟! 
واسه همین باید گفت روزه ندار. اونی که خواسته روزه نگیره!

این جوری شان روزه هم حفظ میشه و چیزی از جنس دارایی به حساب میاد، نه خوردنی :-)

۲ نظر ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۷
ضیاء

تو این چند روز اتفاقای زیادی افتاده که می‌تونستم در موردشون بنویسم:

- از گرفتن مرخصی تشویقی 10 روزه و برگشتن به تبریز از ابتدای ماه رمضون،

- از پیروزی‌های تیم والیبال ایران در برابر آمریکا و تئوری مبتنی بر شک من نسبت به بازی‌ ضعیف آمریکایی‌ها،

- از اقدام قابل تقدیر اعضای تیم ملی والیبال آمریکا و نگه داشتن حرمت ماه رمضون در عین این‌که مسلمان نیستن و جو گرفتگی برخی از هم‌وطنان حرمت شکن‌مون نسبت به این اقدام،

- از این‌که فهمیدم شاید بزرگ‌ترین آفت ذهن فیلسوفانه اینه که خدا رو در چارچوب تنگ رابطه‌ی علت و معلول تعریف می‌کنه و من نیاز دارم در مسیر شناختن خودم، خدا رو دوباره تعریف کنم اما این بار نه بر اساس ذهن فیلسوفانه،

- از تگرام‌دار شدنم و پا گذاشتن من به این محیط علی‌رغم مقاومتم در برابر خرید گوشی جدید (مقاومت از جنس بی پولی، راستی شناسه من)

و ... .

۳ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۴
ضیاء