احتمالاً و مطمئنن شنیدین که برخی از CPU ها از چندین هسته تشکیل شدن. برای مثال رایانهی خانگی ما از 4 و رایانهی شخصی من از 8 هسته تشکیل شده. قدرت CPU بر اساس معماری صورت گرفته در ساخت این هستهها بوجود میاد و سال به سال طرحهای جدیدی روانهی بازار میشن. البته نمیخوام وقت خودم و شما رو با این صحبتها بگیرم. چیزیکه مطمئنم اینهکه مغزِ من حداقل از 2 هستهی اصلی تشکیل شده! (البته ممکنه این دو هستهی اصلی شامل زیرهستههای دیگه هم باشن) اما این دو هسته خیلی سخت میتونن با همدیگه فعالیت کنن و اگه همزمان بخوام ازشون استفاده کنم، بازدهی بسیار پایین میاد و در اصطلاح Coopertaive نیستن.
هستهی اول که در اکثر مواقع ازش استفاده میکنم، وظیفهاش اینه که به محیط اطراف نگاه عمیق، متفاوت و جدیدی، تا اونجایی که زورش میرسه، داشته باشه. بخش عمدهای از خلاقیتهای موثر و دورنگر از این هسته بوجود میان. این هسته با بخش درونگرایی من ارتباط نزدیکی داره و باعث در خود-فرو-رفتنم میشه. زمانی که من از این هسته استفاده میکنم، اگه فردی من رو صدا کنه معمولاً این جمله رو میشنوه: "ها؟". این هسته ظرفیت زیادی از حافظهی CPU رو به خودش اختصاص میده.
اما هستهی دوم میتونه با سرعت بیشتر و دقت و عمق ِفکر کردن کمتر عمل کنه! اکثر مزاح کردنها، خلاقیتهای نسبتاً احمقانه از این هسته تغذیه میشن. این هسته ارتباط تنگاتنگی با بخش برونگرایی وجودم داره و زمانیکه فعال باشه خیلی زود به حرفهای شمای مخاطب واکنش نشون میده و در کل این هسته جوون میده واسه صحبت کردن و گپ و گفتگو. اما این هسته ظرفیت کمی برای ذخیرهسازی اطلاعات کسب شدهش داره.