نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکترین شوک» ثبت شده است

من و کیست پیلونیدال، همین الان یهویی در مطب دکتر درمانگاه دانشگاه نشستیم. البته من نمی‌دونم که چنین کیستی با من هست و درست چسبیده به بالای باسنم. تنها تصوری که ازش دارم، جای جوشی بیش‌تر نیست که کمی ملتهب شده و خونریزی می‌کنه. البته کمی به ماهیتش شک کرده بودم؛ چون از دی ماه سال گذشته با من همراهه.

من: آقای دکتر، من یه زخمی دارم که خوب نمی‌شه؛ در حقیقت جای جوشه.

دکتر: نشونم بده ببینم چی شده

من: ... (در حال نشون دادن)

دکتر: این جای جوش نیست، کیسته چی چی چیه ... (خب زیر لب می‌گفت، من هیچی نمی‌فهمیدم) و درمان قطعیش هم جراحیه! الان چون کوچیکه بری جراحی کنی بهتره واسه همین نگه ندار که بزرگ بشه که اونوقت (دست‌هاشو به اندازه یک کاسه‌ بزرگ می‌کنه) باید این همه کیست رو از بدنت جدا کنن. فعلا این آنتی‌بیوتیک‌ها رو مصرف کن و تا یک ماهه دیگه برو واسه جراحی ...

از مطب دکتر میام بیرون و آنتی‌بیوتیک‌ها رو می‌گیرم. و کمی درگیر حرف‌های دکترم که در مورد جراحی صحبت کرد. راستش اعتماد زیادی نمیشه داشت به چاقوی جراحی. کمی با دوستم در این مورد صحبت می‌کنم و اون‌هم چنین نظری داره. به نظر می‌رسه فعلاً باید آنتی‌بیوتیک‌ها رو بخورم و اگه خوب نشد چاره‌ای نیست که جراحی کنم. تو اینترنت می‌گردم دنبال بیمارستان‌های ارتش که تخصص پوست دارن. بیمارستان خانواده سرراست‌تره و دسترسی بهتری داره. تصمیم می‌گیرم فردا (پنجشنبه) برم اونجا یه سر بزنم.

اما تو همین جست‌جوی اینترنتی در مورد نحوه‌ی درمان کیست مویی (همون پیلونیدال) می‌گردم. بعضی صفحات صحبت از جراحی می‌کنن. خیلی زود از اون‌ها رد میشم و پیجی رو می‌بینم که درمان سنتی رو برای این کیست پیشنهاد می‌کنه: "اسپرزه رو با مرهم سیاه مخلوط کن و بزن روی کیست به تعداد چند دفعه و چند روز" و میگه این روش در اکثر مواقع جواب میده. امیدی در دلم روشن میشه. حالا دنبال عطاری‌های تهران می‌گردم. یهو یادم می‌افته که طرفای دانشگاه یه عطاری هست. از عطاری اسپرزه رو می‌گیرم و از داروخونه مرهم سیاه رو. میام خونه و یه دوش ‌می‌گیرم و می‌زنم رو زخم. قرص‌های آنتی‌بیوتیک رو هم مصرف می‌کنم.

+ این کیست بیشتر در آقایون دیده میشه تا خانوم‌ها!

۲ نظر ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۵
ضیاء

در این پست می‌خواهم در مورد بوجود آمدن توهم توطئه و یکی از روش‌های برطرف کردن آن را بیان کنم!

سه روز هفته‌ی گذشته به این اختصاص کرد که خواستم عینکی زاپاس تهیه کنم برای دوره‌ی آموزشی سربازی!

به همان مغازه‌ای رفتم که اولین بار عینکم را از آنجا تهیه کرده‌ بودم. انتظار داشتم همان مرد 7 سال گذشته را ببینم، اما شاگردش آن‌جا بود و من را نمی‌شناخت (شاگرد که می‌گویم، سخن از مرد 35 ساله‌ای است).

بلا نسبت شما، او گمان می‌کرد من گاوم! و نمی‌فهمم و می‌خواست به انواع لطایف‌الحیل جنس بنجلی برایم قالب کند. به قدری رفتار او عجیب بود که چند باری به آینه‌ی نصب شده در مغازه نگاه کردم ببینم که آیا این خودم هستم یا ... . به خودم شک کردم!

تا این‌که روز سوم صاحب اصلی مغازه آمد. وقتی فهمید شاگردش چه‌کار کرده، اوضاع را خود مدیریت و عینک را آماده کرد.

عینک را که به چشم زدم، توهم توطئه نیز به سراغم آمد؛ این‌که مبادا نفر بعدی بخواهد سرم کلاه بگذارد.

به خانه که رسیدم دیگر کتاب‌های معرفتی عبدالکریم سروش، برایم جذاب نمی‌نمود. در خود علاقه‌ی عجیبی به خواندن کتاب دکترین شوک (The Shock Doctrine) می‌دیدم. کتاب را شروع به خواندن کردم. کتاب در مورد نظام اقتصادی مبتنی بر سرمایه‌داری متوحش آمریکاست و توسط نائومی کلاین، فعال اجتماعی و نوسنده‌ی کانادایی تنظیم شده است.


نائومی کلاین

نائومی کلاین

"ایون کامرون"، رئیس انستیتو روان‌پزشکی دانشگاه مک‌گیل کانادا و رئیس انجمن روان‌پزشکی آمریکا معتقد بود که با وارد آوردن شوک به مغز انسان‌ها، می‌توان ذهن آن‌ها را تهی کرد و سپس شخصیت‌های جدیدی را بر لوح نانوشته و بکر ذهن‌شان ترسیم نمود! تحقیقات او به صورت مستقیم از سوی سازمان جاسوسی سیا حمایت مالی می‌شدند.


دکتر ایون کامرون

دکتر ایون کامرون

نکته‌ی عجیب ماجرا این‌جاست که دکتر کامرون آزمایش‌های وحشیانه‌ی خود را بر روی دانشجویان پزشکی خود انجام می‌داد! دانشجویانی که در ابتدا به خاطر مسائل جزئی به او مراجعه کرده بودند اما با وضعیتی اسف‌بار جنایتگاه او را ترک می‌کردند. "گیل کاستنر" دانشجوی 19 ساله‌‌ای که از افسردگی خفیفی رنج می‌برد برای مداوا به دکتر کامرون مراجعه کرد. اما زمانی‌که به خانه برگشت همانند کودک چند ساله‌ای، انگشت خود را می‌مکید، مثله بچه‌ها حرف می‌زند و بر روی کف آشپزخانه ادرار خود را جاری می‌ساخت.


گیل کاستنر

گیل کاستنر

اما در سوی دیگر ماجرا، "میلتون فریدمن"، موسس مکتب اقتصادی شیکاگو، نظریات دکتر کامرون را در سطح اقتصادی مطرح می‌کرد. او معتقد بود: "در اثر فاجعه اصلی،(مثل کودتا، حمله تروریستی، فروپاشی بازار، جنگ، سونامی با توفان) حالت شوک همگانی تمام جمعیت را فرا می‌گیرد. درست همان‌گونه که موزیک کرکننده و ضربات درون سلول بازجویی، زندانی را سست می‌کند (کارهایی که دکتر کامرون روی بیماران خود انجام می‌داد)؛ فروریختن بمب‌ها، موج ترورها و توفان‌های درهم کوبنده نیز در خدمت سست کردن کل جامعه قرار می‌گیرد، "جوامع شوک زده" غالباً از چیزهایی که در حالت عادی سرسختانه از آن‌ها محافظت می‌کنند، دست برمی‌دارند."


میلتون فریدمن

میلتون فریدمن

نتیجه‌ 1: با خواندن دو فصل ابتدایی به این نتیجه رسیدم که تا افراد دیوانه‌ای چون "ایون کامرون" (روان‌پزشک جانی و استاد شوک درمانی) و "میلتون فریدمن" (نظریه‌پرداز اقتصادی و استاد شوک درمانی اقتصادی) هستند، ما چه افراد بی‌آزار و مناسبی برای هم‌زیستی با دیگران هستیم!

نتیجه 2: بسیاری از ما خوبیم چون ناتوانیم و اگر تواناتر از این بودیم، به این خوبی نبودیم (اینجا).

نتیجه 3: و با خواندن همین کتاب است که توهم توطئه‌ام (به اطرافیان) برطرف می‌شود!

۳ نظر ۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۰:۴۸
ضیاء