امروز جلسه ی معارفه دوره ی سفر زندگی بود. من که جلسه ی امروز رو رزرو نکرده بودم؛ زنگی به دفتر خانه ی توانگری طوبی زدم و از آقای حبیبی شنیدم که دیگه امکان رزرو نیست و ظرفیت تکمیله. اما به قول استاد خوش فکر ما: "هیچ صِفری واقعا صفر نیست!" پا شدم رفتم به خانه ی توانگری و رزرو رو انجام دادم! جلسه ی معارفه ساعت 17 بود اما من یک ساعت و نیم زودتر رسیده بودم. برا همین پا شدم رفتم به پارک بهار شیراز، پارکی که در نزدیکی خانه ی توانگری واقع شده. هوا گرم بود و من خودم رو به سرویس بهداشتی رسونده و کمی با آب سرد به خود رسیدم. سپس رفتم و نشستم روی یک نیمکت زیر سایه ی درختا. چند لحظه از نشستنم نگذشته بود که یه بچه ی کوچیک بدو بدو اومد سمت ِمنو ازم پرسید که: "موبایلت بازی داره؟!" اما من گفتم موبایلم از اون زاقارتاس و بازی نداره! (اگرچه موبایلم جزءِ مجموعه موبایل های زاقارت نیست اما واقعا بازی نداشت!) خلاصه برا اینکه ناراحت نشه بهش پیشنهاد دادم بیا یه بازی دیگه انجام بدیم و اون هم قبول کرد! کنارم موند و من از اسمش پرسیدم. گفت: "اِدیم" من پرسیدم: "چی؟ اِدیم؟" گفت: "نه! اِدویم"! و مثله اینکه من دوباره اسمش رو متوجه نشده بودم! برا همین مجبور شدم یکبار دیگه ازش بخوام تا اسمش رو برام بگه و بعد از چندین بار تکرار شنیده هایم در آخر فهمیدم که اسمش "اِدوین" ه! (خدا وکیلی همچین اسمی به ذهنم نمی تونست برسه!) پرسیدم: "حالا چرا اِدوین؟!!" و اون در چند جمله ی شکسته از زمان بارداری مادرش و اینکه چه اسم هایی رو انتخاب کرده بوده تا واسه بچه ش بذاره گفت.
داشت حوصله ش سر می رفت که بهش گفتم بیا بهت خودکار و کاغذ بدم، بشین نقاشی بکش و او در عین سادگی قبول کرد. کاغذ و خودکار رو گرفت و ازم دور شد و رفت پشت یک درخت؛ از بدنه ی درخت به عنوان زیرنویس استفاده کرد و در عین حال که توجه مردم رو به خودش جلب می کرد، تصویری از من کشید!
همونطور که می بینین من با یک نقاش ِقوی روبرو شده بودم: اون من رو با عینک کشید، بدون اینکه نگاه ِاضافه ای به من داشته باشه. باهاش که بیشتر گرم گرفتم و ازش خواستم تا یه عکسی از او بگیرم:
در ادامه ازش خواستم تا با رکوردر ِگوشی بازی کنیم: او صحبت کنه و صدای او را ضبط کنیم و بعد گوش بدیم. او به خیال خودش داشت به زبون ِخارجی صحبت می کرد در حالی که کلماتش مفهومی نداشتن و بیشتر تقلیدی بود از واژگانی که او از بقیه شنیده بود. چندین بار صدایش را ضبط کردیم و سپس گوش دادیم و لذت بردیم. یک نمونه از صدای ضبط شده مان
و در آخر با یک روبوسی و بغل از هم خداحافظی کردیم.