Unknown
یادمه ترم قبل، سر سفره شام بحثی شکل گرفت که: "با وجود برخی نارضایتی هایی که از مسئولین امر حکومتی وجود داره، خدایی نکرده اگه بین ایران و هر یک از کشور های دیگه جنگی شکل بگیره، وظیفه ی ما چی هست؟" از طرفی شرکت نکردن در جنگ، به نوعی پشت کردن به نظام محسوب میشه و عواقب خاص خودش رو داره.از طرف دیگه، شرکت کردن هم به نوعی رفتن به سوی مرگ و ناکام موندن!
موضع من مشخص بود، من گفتم در دفاع از خاک کشورم در جنگ شرکت می کنم!
البته عمل کردن به این حرف مثل گفتنش آسون نیست!
بسیار ساده شده ی این مسئله رو میشه 1400 سال پیش در کربلا دید. به راستی اگه برگردم به اون موقع تو کدوم گروه وایمیستم؟ نظر خودم اینه که جزء افرادی خواهم بود که کمترین سعی رو در قبال شناختن شخصیت حضرت داشتند و در روز کربلا از غایبین در هر دو گروه خواهم بود ...
در زندگی، گاهی اوقات آدمی دست به کارهایی میزنه که در زمان وقوعشون فکر میکنه این کارها کمترین لطمه رو به زندگیش وارد می سازند. حتی ممکنه پیش خودش فکر کنه که انجام این کار به نوعی به زندگیش و اهدافش فایده رسونه. اما چند سال بعد وقتی اقدامات گذشته ی خودش رو مرور میکنه به یکباره متوجه غفلت خودش میشه ...
گمون کنم حال و هوای افرادی که در اون روز خبری از دور و برشون نداشتند رو به خوبی درک می کنم.
حرف هاش واقعا
ستودنیه! هر وقت بهش گوش میدم، در حقیقت از خودم به درونم آشتی آرامش بخشی شکل
میگیره.
اولش فکر کردم خودتی:))
زیاد نگاه کردم دیدم دکتر میثاقه:))