Unknown
دوشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۳ ب.ظ
دیروز با یکی از بچه های اتاق هماهنگ کردیم که روزه بگیریم! آخه میدونین این روزا خیلی کوتاه شدند! خب روزه گرفتن در تهران اولین باره که داره واسم صورت میگیره و من امروز روزه ام. امروز به واقع و صد البته به حقیقت! روز جدیدیه برام!

گاها اتفاق میوفته که دوست دارم مکالمه ی بین من و خانواده ادامه پیدا کنه، اما زودتر از انتظارم قطع شده. من میمونم و یه حس دلتنگی که نصفه نیمه سیر شده ...
صحبت کردن تو یه سمینار همیشه از علایقم بوده. دوس دارم خودم رو در کنفرانسی تجسم کنم که دارم واسه بقیه صحبت می کنم! ریشه ی این دوست داشتن در تحت تاثیر قرار دادن بقیه ست.
۹۲/۰۹/۲۵
صدای اذان میاد روزتونم قبول
.
.
منم همینطور ...خیلی بد اون لحظه،تهش یه بغض دلتنگی فقط واسه ادم میمونه...
ولی من الان دیگه به این چیزا فک نمیکنم...خیلی خوشالم
.
.
خوبه