میگن سعی کن از مسیری که داری به سمت هدفت فدم برمیداری لذت ببری و همش به این فکر نکنی که کِی به مقصد میرسی؟ و لذت رو در رسیدن به مقصد خلاصه نکنی.
درسته، قبول. اما مدتیه مسیری که دارم میرم یکنواخت و تکراری شده... دیگه جذابیت سابق رو نداره.
حتی شده که به هدف و مسیری که واسش کشیدم و همه چیزهای دیگه شک کنم.
کاش میشد بخوابی و وقتی بلند شدی همه چیزی که میبینی جز شادابی و نشاط نباشه. همه چیز سر جاش باشه ...
تو جای خودت باشی، چیزی که دوست داری رو انجام بدی، اونقدر کار باشه واسه انجام دادن که صبح تا شب بدویی واسش و آخر شب از خستگی بمیری ...
صبح فردا روزی دیگه باشه که همه چی باز جای خودشه ...
شنبه ها تنها روزی از هفته ست که می خوام از کارم استعفا بدم.
شاید مسخره به نظر برسه، اما تو این روز خیلی چیزها به گونه ای دیگر رخ می دهند ...
بیست تا سی سعی میکنه به جنبههای گاهاً نپرداخته بیست تا سی سالهها توجه ویژهای داشته باشه و برای این هدفش برنامههای مختلفی داره.
12 دی ماه کارگاه "جهانگردی ماجراجویانه و ارزان" رو برگزار میکنیم. قراره تو این کارگاه، حسین عبداللهی، تجربیاتش از سفر به حدود 60 کشور از هر 6 قاره دنیا را روایت کنه؛ سفرهایی ارزان، عموماً درازمدت و با کولهپشتی از شهری به شهر دیگر و از دیاری به دیار دیگر به قصد شناخت، سفرهایی به دل طبیعت، سفر به تاریخ و دروازههای تمدن باستان و سفر به آنسوی فرهنگها و سنتها، دل به دل مردم دنیا دادن و زندگی را آموختن …
موضوع کارگاه برای من جذابیت بالایی داره.
چند وقت پیش، تصمیم گرفتم فایل صوتی مسیر اصلی محمدرضا شعبانعلی رو دوباره گوش بدم. فایل در مورد عزت نفس آماده شده. این بار سعی کردم از نکاتی که برام تازگی داره، یا نیاز دارم که روی اونها وقت بذارم، یادداشتبرداری کنم. داخل پارانتز بگم که من به ندرت یادداشتبرداری میکنم!
نکاتی رو یادداشت کردم برای بهبود عزت نفس. علاوه بر اون متوجه شدم که محمدرضا شعبانعلی در دو مورد تاکید ویژهای داره و من هم باید بیشتر در موردشون فکر کنم. اولی «اهمیت هدفگذاری» و دومی «داشتن نظم شخصی» بود. تصمیم گرفتم برای اولی، فایل صوتی «هدفگذاری» رو گوش بدم. اما مورد دومی برای من بسیار هشدار دهنده بود و از اون غفلت کرده بودم. محمدرضا گفت کسانی میتونند موفق بشند که نظم شخصی داشته باشند. نظم شخصی به معنی مرتب بودن اتاق و روی میز نیست. نظم شخصی یعنی اینکه بتونی نیازهایی که داری رو اولویتبندی کنی و برخی از اونها رو فدای دیگری کنی. نظم شخصی یعنی بتونی "لذت بردن" رو عقب بندازی. کارهایی رو انجام بدی که الان ازشون لذتی نمیبری اما با انجام دادنشون، میتونی تمام وقت آیندهتو به انجام کارهایی که لذت میبری بپردازی.
باورم نمیشه که از این مورد غفلت کرده باشم. در طول دو سال گذشته به خصوص از مهر 93 به این طرف، در این وبلاگ، در مورد نیاز ناشناخته صحبت کردم. همهی پستها به نوعی رنگ و بوی "لذت" و لذت بردن رو دارند. همه کاری میکردم تا انتخابهای لذتبخشتری رو داشته باشم، اما عمدتاً فراموش کرده بودم که گاهاً لازمه کارهایی رو انجام بدم که علاقهای بهشون ندارم.
پی بردن به این نکته، یک پیروزی بزرگه. مثله بازگرفتن زمینهای از دست رفته در جنگها!
صبح امروز شروع کردم به تهیه لیستی از کارهایی که باید تو این سه روز انجام بدم. شستن بعضی از لباسهای راحتی و رسمی، اتو کردن و ... بخشی از این کارها بود. مهمترین کاری که باید در موردش تصمیم میگرفتم خرید یک کفش ورزشی بود. هوای بارانی تهران باعث شد تنبلی کنم و نرم بیرون. رفتم سایت دیجیکالا و بامیلو و دنبال کفش مناسب گشتم. این گزینه، اون گزینه و تا اینکه بالاخره اونی رو که دوست داشتم پیدا کردم. خواستم سفارش بدم که با مشکلی مواجه شدم. نمیدونستم اندازهی دقیق کف پام چقدره و به همین دلیل نمیتونستم سفارشم رو تکمیل کنم. دنبال خط کش گشتم. تا اونجایی که در خاطرم بود، تو خوابگاه خطکشی نداشتم و از دوستم پرسیدم که: "خط کش داری؟" و جواب اون یک "نه" بزرگ بود! بلند شدم قفسهها رو گشتن، به دنبال هر چیزی که بتونم باهاش کف پام رو اندازه بگیرم. تو قفسهها چیز به درد بخوری نیود. داشتم از خرید منصرف میشدم که به خودم گفتم: "بگرد دنبال چیزی که معیار باشه!" وقتی داخل کیفم رو نگاه کردم، چند تا کاغذ A5 نظرم رو جلب کرد!
ابعاد کاغذ A5 رو از اینترنت پیدا کردم: 14.8 در 21 سانتیمتر! کف پا رو گذاشتم رو مجلهای که داشتم و از انتها و ابتدای کف پا دو تا خط کشیدم، به گونهای که کف پا، با دقت بالایی، داخلش جا میشد. حالا وقت استفاده از کاغذهای A5 بود. از طول کاغذ استفاده کردم برای اندازهگیری. کف پام بزرگتر از 21 سانتیمتر بود. اما چقدر بزرگتر؟! به یک معیار دیگه احتیاج داشتم. کاغذ A5 رو از طولش به 4 قسمت کردم (ابعاد: 14.8 در 5.5 سانتیمتر). تیکه کاغذ رو در ادامهی کاغذ A5 گذاشتم و باز کف پام بزرگتر از 21+5.5 = 26.5 سانتیمتر بود! همین روند رو دوباره تکرار کردم و بعد از کمی مهندسی، اندازهی دقیق رو بدست آوردم:
21*(1+1/4+1/4*(3/19)) = 27.0789
و مناسبترین گزینه کفش با شماره 42.5 بود. سفارش رو انجام دادم و منتظرم که فردا صبح بدستم برسه :)
چند وقتی هست که به دو مفهوم خیلی مهم در ارتباط با خود و اطرافیانم پی بردم: سِلف کانسپت (Self Concept) و سلف ایمیج (Self Image).
سِلف کانسپت یعنی اینکه من به خودم چه نگاهی دارم، خودم رو چگونه میبینم، اگه قرار باشه نقاشی یا طرحی از خودم رسم کنم، خودم رو چگونه تصویر میکنم. چه چیزهایی رو پررنگ نشون میدم، چه چیزهایی رو کم رنگ. باید خیلی دقت کرد تا فهمید که آیا نگاهی که به خود داریم، چقدر ساخته شده از باورها، افکار، احساسها و ... ماست و چقدر از دیگران تاثیر گرفته.
سِلف ایمیج یعنی من در مورد برداشتی که دیگران از من دارند، چگونه نگاهی دارم. برای مثال اگر فکر میکنیم که دوستمان به ما حس خوبی ندارد، این همون سِلف ایمیجه. شاید کمی پیچیده باشه، اما خیلی مهمه که این دو مفهوم با همدیگه قاطی نشن و ما در روابط روزانهای که داریم بین این دو تفکیک قایل بشیم. نظری که دیگران به ما دارند رو به پای سِلف کانسپت ننویسیم و به خودمون تعمیمش ندیم. این تفکیک قایل شدن خیلی در افزایش عزت نفس موثره.
پنجشنبهی هفتهی گذشته، هشتمین رویداد بیست تا سی در شتابدهندهی آواتک برگزار شد. میهمان این رویداد محمدرضا محسنی، بنیانگذار و مدیر توسعهی بازار کانون آگهی و تبلیغاتی پیک برتر، بودند.
در ادامهی مطلب عکسهایی از این رویداد رو مشاهده میکنین.