نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

دهلیز

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ق.ظ

عصر دیروز رفتیم تماشای فیلم دهلیز در سینما سپیده. جای تبلیغ داره! که سینما سپیده از جمله سینماهای نیم بها در تهران است (شاید 

تنهاترین) فیلم متوسطی بود. 


در یک صحنه از فیلم، رضا عطاران می گوید: "من نمی خوام بمیرم."


هنوز هم که هنوزه تصویرم از مرگ به درستی شکل نگرفته. گویی تصور این جهان بدون فرض خودم بسیار دردناک و ناگوار است.


۹۲/۰۶/۳۱

نظرات  (۷)

مرگ ترسناکه؟

پاسخ:
پاسخ:

میگن علت اصلی ترسیدن، جهل و نادانیه.
مرگ واسه من مبهمه! همینه که باعث میشه بترسم.
خیلی از ادمها وقتی دنیا رو بدون خودشون تصور میکنن گریه میکنن و این موضوعو ناگوار میدونن.
این همیشه برای من عجیبه چون اکثر این ادمها بیشتر از این که از دست دادن فرصت زندگی غمگین بشن.از حذف نقشه خودشون در زندگی افراد و مصیبت وارد شده به اطرافیان در نبودشون ناراحت میشن..........؟؟؟!!!!!
من خودم یک بار خطری رو از سر رد کردم وقتی به اینکه اگه میمردم مادرم چه زجری میکشه فکر کردم این موضوعو وحشتناک دونستم و گریه کردم
چند مورد دیگه هم به چشم دیدم حتی واسه مردای مسن....؟

پاسخ:
پاسخ:
خب چیکار کنیم تا نترسیم؟
بستگی دارد از چه دیدی به مرگ نگاه کنی؟
در شرایط های مختلف ادما دیدگاه متفاوتی پیدا میکنند.
جای بحث داره اما اصلا بحث مرگ رو دوس ندارم

پاسخ:
پاسخ:
از دید جاودانگی!
پس سخن کوتاه باید کرد ...
جوب نظرت در وبلاگم:
به نظر من هم پوچ نیست.. اما خیلی از آدم های اطرافم چنین نظری دارند.. برای همین هم کم با هر کسی از این حرف ها می زنم..
البته به من هر وقت به این چیز ها فکر می کنم، به نتیجه ی خاصی نمی رسم.. فقط سؤالات جدید برایم ایجاد می شوند.

پاسخ:
پاسخ:
من هم سوالات زیادی دارم. این روزها اونقدر به مرگ فکر کردم که ...
و اما نظر خودم در مورد مرگ.. اول باید بگم جمله آخر این مطلب رو خوب نمی فهمم...
مرگ دردناک و نا گوار است؟
به نظر من مرگ چیز زیباییست.. البته اگر بدون زجر پیشین صورت بگیره.. به نظر من، روح مان به مدت عمرمان در جلد ما یک جوری زندانیست.. او مال جای دیگریست و تنها با پوشیدن جلد ما، یعنی ظاهر آدم، می تواند در این دنیا باشد. و روح مان تمایل خاصی هم به این دنیا ندارد.. اون دنیا رو خیلی بیشتر دوست دارد.. چون متعلق به آنجاست.
زندگی یک سفر است که.. و ما می شه گفت وسایلی که این سفر را برای روح مان ممکن می کنند، هستیم.
مرگی که من در ذهنم تصور می کنم، خیلی زیباست.. آرام آرام روح شفاف و مروارید رنگم از جسمم جدا می شود؛ خیلی سبک است.. و معلق.. نیرویی بر او اثر ندارد.. بعد می رود آن دنیا.. و همه چیز سفید است.. و نورانی و روشن و خوب. خدا را می بیند و تمام سؤالات بی جواب دنیوی برایش حل می شوند.. یک آن همه چیز واضح و حل می شود.
نتها چیزی که باعث ترس من از ترس می شود، ابدی بودن آن دنیاست.. ما آدم ها به پایان عادت داریم.. برای مان همه چیز پایاد دارد.. حتی اگر چیزی تا آخر عمرمان باشد، باز هم ولی مرگ پایان است! و در واقع هیچ کس قاطعانه نمی داند بعد از مرگ چیست. و پس از مرگ هم پایانی وجود ندارد.. یک پایان نمی تواند تمام شود.. ته خطه.
خیلی از ابدی بودنش می ترسم..
و خوب باز مانده ها همیشه ناراحت می شوند.. فعلا باید این نظر رو به پایان برسانم چون مامانم با لپ تاپ کار داره.. ولی در نظر بعدی در مورد غم بازمانده ها و زندگی هر کس در خاطرات می نویسم.. الآن این را نوشتم که یادم نره
بدرود

پاسخ:
پاسخ:
توصیف بسیار قشنگی بود.
سلام
میکا والتاری تو کتاب سینوهه نوشته که مرگ اصلا درد نداره!فقط واسه این میگن مرگ درد داره ک یکمی انسان های ستمگر و سرکش بترسند!همین!
بنظرم نظر میکا والتاری هم جالب بوده!
بعدش اینکه نادر ابراهیمی هم یه جمله داره که "مرگ مسئله ای نیست، اگر بدرستی زندگی کرده باشی"
2قسمتی بود که گفتم شاید خوشتون بیاد!

پاسخ:
پاسخ:
خیلی قشنگ بودن!
مرگ باید خیلی اتفاقی باشه!
آدمم باید یهو بمیره!
مرگی که با زجر همراه باشه خیلی ترسناکه!


پاسخ:
پاسخ:
بله! سعادت میخواد مرگ بدون زجر!
من خودم مسئول اتفاقات ییهویی خوابگاهمون هستم!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی