نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

رشد

يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ق.ظ

چند نفر به عکس زیر خیره شدن و تعبیر های مختلفی به ذهنشون رسید. 

چیزایی دیدن که بقیه نمی تونستن ببینن. اونجا بود که واسم ثابت شد! خیلی عجیبه! هر کی داره چیزی رو می بینه که  می خواد ببینه! چیزی رو می بینه که به ذهن و حال و هوای فعلیش نزدیک تره. یعنی یه جورایی خودش رو می بینه! 

تا وقتی که می بینه اون چیزی رو که می خواد، هیچ پیشرفتی نداره تو وجودش. تو همون حس و حال خودش باقی میمونه.

حالا کِی میتونه رشد کنه؟!

۹۳/۰۲/۲۱
ضیاء

رشد

نظرات  (۶)

من هیچی نمی بینم :-S
این معنیش چی میتونه باشه؟!!!

پاسخ:
پاسخ:
معنی نگران کننده ای نداره.
احتمالا شما بهره ی کمی از سمت راست مغزتون می برید. معمولا افراد راست مغز توانایی درک نقاشی بالاتری دارن و به جای اینکه به اجزا نگاه کنن، نگاه کل نگری دارد.

یک بار دیگه سعی کنین نگاه کل نگری داشته باشین. همه ی نقاشی رو یکجا ببینین!

(واسه چند لحظه حس کردم دکترم!)
شما خودتون چی میبینید؟

پاسخ:
پاسخ:
چیزی که در این تصویر جلوتر از هر چیزی می بینم “ابهام” هست. مثه اینکه پشت اون خط و خطوط و سیاهی چیزی وجود داره که فعلا واسه ی من مبهمه، یا شاید هم من اون رو مبهم می بینم؛ در حالی که شاید اون واضح تر از این نمی تونست بشه.
ابهام آثار مختلفی توی زندگی ما میتونه داشته باشه، و شاید همین ابهام باعث ایجاد نوعی تعارض و تضاد در دیدگاه ما بشه؛ تضاد و تعارضی که ناشی از دیدن ابهام وارانه ی ماست! و شاید اصلا ابهامی وجود نداره!

یک مثال از اینکه میگم هر کسی چیزی رو می بینه که به حال و هواش نزدیک تره:

"برای خود من آینده مبهمه! و این ابهام نوعی تضاد ارزش ها رو در نظام فکری من ایجاد کرده، کدام کار رو انجام بدم در راستای ارزش های منه، کدام یکی نه"
جالبه! من چیزی رو می بینم که نزدیکه به حال و هوای من.

اما چطور میتونم بیشتر از این ببینم؟!

در خط خطی های سمت چپ طوری شکلک های کارتونی می بینم.. مثل یک قول با چشم های باریک و یک کفش ساده ای که به عنوان بچه در نقاشی هایم می کشیدم. اگر هم بیشتر فک کنم به این تصویر نگاه کنم، چیز های بیشتری را خواهم دید.
حرفم اصلیم اما این بود که به نظر من دیدن چیز های متفاوت چیز بدی نیست. این انسانیت است. هر کس هر فکری می کند، حرفی می زند و کاری انجام می دهد و یا نظری برای خودش شکل می دهد، بر اساس هویتش و تجربیات اش می باشد. قبول دارم که خیلی اوقات فقط چیزی رو که می خواهند می بینند.. اما می شه هم گفت چیزی که دیده می شود با تجربیات آن فرد تداخل دارند و خوب این تفاوته که هنر و تفسیر این تصویر را این قدر جذاب می کند.
ولی این که آدم نگاه »تونلی« داشته باشه ام خوب نیست، قبول دارم.
وقتی می تونه رشد کنه که بدونه چیزی که می بینه، دیدگاهی شخصی است. و به نظرات دیگران احترام بگذاره و در موردشون فکر کنه.. می شه گفت افزایش افق دید می تونه افراد رو رشد دهد.

پاسخ:
پاسخ:
چه کامنت غنی ای!
اصن طبق شناختی که ازت دارم میدونم که راست مغزی! تو اینکه شک ندارم.
البته که بد نیست. حرف رو از هویت انداختی. دکتر شیری (و دکتر یونگ) به این بخش از زندگیمون لغت "فردیت" (individuation) رو نام می نهن. یعنی اون چیزی که من تا به اینجای زندگیم از خودم بجا گذاشتم. مثلا همین پست هایی که من می نویسم بخشی از فردیت من رو بازگو می کنن. این عکس هم بخشی از فردیت مارو نشون میده.
در مورد قسمت آخر هم 100 درصد موافقم. احترام به نظرات دیگران. تامل کردن راجع به اون ها.
منتظر کامنت های از این قبیل هستیم.
تفسیر مان از این عکس فردیت ما را نشان می دهد.. نه خود این تصویر.
مستر جان با کلمه فردیت آشنا هستم... تو هر بحثی هم نمی دونم چرا وقتی از اجتماع می نالم همش این نکته کاهش فردیت رو بیان می کنم
ولی چیزی که من رو گاه کلافه می کنه اینه که در واقع فردیت محض وجود نداره.. چون در این 8 میلیار انسان، مسلمه که فقط من نیستم که چنین شخصیتی با چنین افکار و عقاید دارم، بلکه افراد زیادی هستند که دقیقا مثل من هستن. و در تاریخ هم افراد زیادی بودند! می دانم افراد مثل اثر انگشت تک هستند.. هر چند خیلی ها واقعا فقط کپی هستند.. اما این فکر کمی غم انگیزه که آدم خاص نیست.. در طرف دیگر هم البته این نکته هست که هیچ کس نیست در کل دنیا زندگی کند. مثلا بیل گیتس! کل دنیا می شناسد اش، اما او هم دنیای کوچکی دارد شامل شده از خانه اش، خانواده اش، دوستان و همکاران اش و عواملی که به زندگی او ربط دارن. یعنی باز فردیت وجود داره چون این نوع فردیت به زندگی شخصی مان ربط دارد و جامعه ای که دورمان داریم.. هر کسی نمی تواند دنیا را تغییر دهد، اما هر کس می تواند تاثیری در روند اش بگذارد.. حتی با دادن آبی به یک فرد تشنه یا راهنمایی یک نوجوان یا آموزش به یک کودک و یا حتی همکلام شدن و پای سخنان افراد نشستن..
منظورم رو می فهمی؟؟
دیروقته، ببخشید اگه قاتی پاتیه..

پاسخ:
پاسخ:
(اول اینو بگم که پاسخ کامنت قبلی رو یه بار دیگه بخون چون یه جا به جای کلمه ی فردیت از هویت استفاده کرده بودم)

دوم اینکه کامنت پایینی رو نگاه کن!
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۵ شیرین! اینجا رو نگاه کن.
متوجه نمیشم! یعنی چی وقتی از جامعه می نالی، فردیت رو پیش می کشی؟ میشه بیشتر توضیح بدی؟

فقط فردیت نیست که من رو شکل میده: قبل از اون هویت (Identity)، شخصیت (Personality) وجود دارند سپس این فردیته بوجود میاد.
هویت مثله اینکه من بچه ی کجام؟ پدر و مادرم کیا هستن ... اسمم چیه؟!
شخصیت مثله اینکه من درون گرا هستم یا برون گرا؟ احساسی هستم یا فکری؟ و ...
افراد زیادی می تونن باشن که در هویت و شخصیت با من یکسان باشن اما فردیت رو فکر نمی کنم! راستش من فکر می کنم مشابه و یا مثله من تو کل جهان وجود نداره. نبایدم باشه! اگر هم باشه اونوقت بین من و اون چه فرق وجود داره؟ و هدف خدا از آفریدن دو موجود عین هم چیه؟! شاید برخی ها بخواهند همانند یکی دیگه باشند، اما این محاله! و غیر ممکن حداقلش اینه که پدر و مادر یکسانی نداشتن و یا تربیت یکسانی رو نداشتن. به نظرم هر کسی میتونه خاص باشه به شرط اینکه کمی در خودش فکر کنه و چیزی که میتونه باعث خاص شدنش رو بشه پیدا کنه.
من هم اول می خوام تاثیر گذاری رو شروع کنم! تا بعدها ببینیم چی میشه شاید تغییر هم دادیم!

پاسخ:
پاسخ:
این کامنت رو خودم نوشتما!
من ک هیچی ب ذهنم نرسید!!!!!!!!!!!

پاسخ:
پاسخ:
إوا چرا؟! خب هیچ اشکالی نداره. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی