Unknown
امروز اولین مصاحبه ام رو تحت عنوان مصاحبه ی شغلی تجربه کردم. سه نفر به عنوان مصاحبه کننده روبروی من ِ مصاحبه شونده نشسته بودند. مدت زمان مصاحبه ای که با من صورت گرفت چیزی حدود بیست و سه دقیقه بود. این مصاحبه فقط جنبه های علمی رو شامل می شد، که در صورت قبولی در این مرحله، کار به جاهای باریک تر کشیده میشه! عملکرد خودم رو متوسط کمی رو به بالا ارزیابی می کنم و امیدوارم که بتونم مراحل بالاتر مصاحبه شوندگی رو هم ببینم.
هرچه قدر تعداد انتخاب ها در یک تصمیم گیری بیشتر بشه، انتخاب کردن هم سخت تر میشه. کتابی در این زمینه نوشته شده تحت عنوان "پارادوکس انتخاب" با نویسندگی Barry Schwartz. پیشنهاد می کنم این ویدئو از TED رو از دست ندید. اما چرا این مسئله رو مطرح کردم؟ به خاطر اینکه چند وقتی هست با چنین وضعیتی روبرو شده ام. تصمیم کلی من اینه که دوره ی سربازیم رو به صورت امریه طی کنم، اما دقیقا نمی دونم امریه ی کجا! سه تا امکان وجود داره و من در تشخیص اینکه کدوم یکیش برای آینده ی من مفیدتره به واقع موندم. تو این مواقع فقط باید از این و اون بپرسی و خودت سبک سنگین کنی (؟!!) و بعد تصمیم بگیری و در آخر توکل به خدا. و نباید خودت رو تو حالت بلاتکلیفی بذاری.
جمله ای هست که میگه بهترین انتخاب وجود نداره. به نظرم اینطوره. اینجاس که قدرت توکل به خدا میاد وسط و تنها چیزیه که میتونه بهت آرامش بده!
چارلز بوکوفسکی جمله ی قابل تاملی داره:
ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم،
ولی به دنبال ِ لذت بردن می گردیم.
باید پذیرفت که تنها راهِ ادامه دادن
لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم!
باز یه جمله ی قصاری دیگه. درسته..
اگه الآن باز برگردیم به همون بحث سرنوشت و هر اتفاقی به خاطر خواست خدا می افتد، می بینیم که واقعا هم فقط باید توکل کرد. برای هر اتفاق که می افتد یک دلیلی وجود دارد.. حتی اگر ما دلیل اش را ندانیم چیست، اما دلیلی هست! لا اقل این نظر من هست.. هر چند به اش عمل نمی کنم
و در آخر هم به نظرم ما برای تجریه ی انسانیت و زندگی اینگونه آفریده شدیم.. که هم رنج دارد، هم خوشی.. و ما فکر می کنیم فقط خوشی ها لذت بخش هستند، بلکه تمام چیز ها در لذت بردن موئثر هستند.. اگر رنج نکشیم نمی دانیم معنی خوشی چیست.. ولی دو سطر آخر که عالی اند.. :)