نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

مستر ض. خاموشی می گزیند.

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ق.ظ

دو هفته پیش، وقتی که در تبریز بودم، فردی رو دیدم که خیلی میدونست اما توانایی تکلم رو نداشت. در عین داناییش بسیار هم زیبارو بود. نشستن در کنارش آرامش خاصی بهم داد و لذت لحظاتی رو چشیدم ناچشیده! واسه چند لحظه هنگ کردم و این سوال رو از خودم پرسیدم که: منی که هیچی نمی دونم چرا این همه صحبت می کنم؟! و اندکی بعد به یاد حکایت هایی از سعدی افتادم که در فواید خاموشی گزیدن در گلستان سعدی نقل کرده است. همون موقع تصمیم ام رو گرفتم!

الان ده روزی هست که در اتاق خیلی خیلی کم صحبت می کنم. شاید اگه کل گفت گو هایی که با بچه ها داشتم رو جمع کنم یک کاغذ A4 نشه. این مسئله باعث نگرانی بچه های اتاق شد، اما من از تصمیم خودم برنگشتم. وقتی اون ها علت رو جویا شدند انتظار داشتند که در پس این سکوت اتفاق بدی برایم افتاده باشه اما وقتی از ماجرا مطلع شدن، با تعجب ِ اونها روبرو شدم. بدون اینکه بخوام اونها رو نسبت به تصمیم ام متقاعد کنم، به راهی که انتخاب کردم ادامه دادم.

اما سیاستم با افراد خارج از اتاق (افرادی که در هفته کمتر-مساوی دو بار می بینمشان) به نحو دیگه ای تغییر کرده. با افراد محیط دانشگاهی و کار، سخن بیشتری برای گفتن دارم.

گاها احساس گناه و فکر برگشتن از تصمیم ام بهم القا شده، اما تا کنون مقاومت کردم. 

میتونم بگم اکنون نسبت به گذشته سالم تر زندگی می کنم. روح سالمتری دارم. آرامش ام بیشتر شده. قبلنا ذهنم به خاطر جملاتی که می گفتم بیشتر مشغول میشد، اما الان بیشتر می شنوم. البته نه هر سخنی!

صحبت کردن رو به عنوان راهزنی می بینم که وقتی انجام میشه حس عمل کردن رو از من میگیره مثه اینکه سخن میگیم تا از خودمون رفع تکلیف کنیم و عمل نکنیم. بدتر از آن، نگرانی بی مورد ناشی از قضاوت های دیگران در مورد گفته هایم از بین رفته.

 

۹۳/۰۳/۰۹

نظرات  (۹)

سلام!
اه!
این همه زهمت کشیدم و همش به علت خاموش شدن لپ تاپ، پاک شد.. و باز آدم می فهمه دنیا ی تو این لپ تاپ دنیای الکییه!!!
خوب... کلافه ام! نفسی عمـــــــیـــق می کشیم... دم... باز دم.. دم..

نوشته بودم از این که عکس این مطلب رو دوست دارم.. و البته فقط افراد دیگه موضوع نیستن.. به نظر من ما خیلی اوقات خودمون رو در چیز های ظاهری تعریف می کنیم.. به رنگ چشم، مو هایمان و یا چیز های دیگر مان می بالیم.. این که آدم باید خودش را دوست داشته باشد را کاری ندارم و باش موافقم.. حرفم اینه که باید مراقب باشیم این چیز های ظاهری نشوند ما و شخصیت مان. تو آلمانی یه جمله ای هست که می گه: لباس ها افراد را شکل می دهند! و در جوامع کنونی همین هم حاکم است.. کسانی که لباس مارک دار بپوشند شاید با نگاه دیگری دیده شوند تا کسی که لباس های رنگ و رو رفته ای بر تن دارد.. و این خوب نیست...
(در ورژن قبلی نظرم بهتر نظرم رو داده بودم)

اول که تیتر مطلبت رو خوندم ترسیدم دیگر ننویسی.. بعد دیدم نه خوش بختانه فقط یه تسمیم جالبی گرفتی.
تسمیم سختی گرفتی، اما خیلی جالبه و منم دوست داشتم این کار را یک بار امتحان می کردم.. اما من که از این می ترسم که خودم را با این کار تنها کنم.. هر چند تنهایی بد نیست و شاید گاه الزامی و خوب باشه.. اما من که می ترسم..
ولی بدجور جالبه! همین که آدم حرف زدنشو کم کنه.. فکر کنم اگه من این کار رو می کردم، تازه مقدار صحبت کردنم می رسید به اندازه افراد معمولی
و در آخر باز یک جمله ی دیگه ی آلمانیا، این دفعه به انگلیسی چون فارسیشو پیدا نکردم: Still waters run deep
دوستش دارم.. و خیلی اوقات درست هم هست!
بدرود


پاسخ:
پاسخ:
کامنت پایینی رو نگاه کن!
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۴۶ شیرین! اینجا رو نگاه کن.
سلام!
عب نداره! منم وقتی لپ تاپم باطریش تموم میشه تنها آرزویی که تو ذهنم دارم، برگشتن به چند دقیقه قبلشه!
یه شعری هست که میگه: " نه همین لباس زیباست نشان آدمیت ... " یعنی لباسی که ما می پوشیم نشان آدمیت ِ ما نیست. درست گفته! منم قبول دارم اما به این نکته هم توجه کنیم که میشه از لباس در جهت جذاب تر دیده شدن استفاده کرد. اما اگه هدفمون فقط همین خوش رنگ و رو دیده شدن باشه، اونجاست که گند میزنیم! از طرف دیگه حرف تو رو هم 100 درصد قبول دارم؛ ما نباید به افراد رو با لباساشون بسنجیم و ارزش دهی کنیم!
نه باوا! من هنوز می نویسم.

مفهم اون جمله به فارسی میشه: خارجی (ظاهری) آرام، باطن لطیف یا احساساتی را مخفی می کند.

جالب بود!

پاسخ:
پاسخ:
این کامنت رو خودم نوشتما!
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۴۷ یک عدد خانم مهندس
ایده ی خوبیه مخصوصا برای من که موقع درس خوندن همش تو ذهنم حرف هایی روکه به بقیه زدم مرور میکنم.البته کلا من آدم کم حرفی هستم.
راجع به رفع تکلیف هم کاملا درسته...یه تصمیمی میگیریم انقد راجع به سختی هاش حرف می زنیم تا بقیه هم تاییدمون کنند اون موقع از زیرش شونه خالی میکنیم...
به نظرم تصمیمت راجع به این که کجا بیشتر حرف بزنی خیلی عالیه.

پاسخ:
پاسخ:
ممنون.
راستی امتحانا چطوره؟!
۱۰ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۹ یک عدد خانم مهندس
امتحانامون از هفته ی بعد شروع میشه.الان تو فرجه ایم.

پاسخ:
پاسخ:
آهان. موفق باشی
و من چند روز پیش فهمیدم فواید خاموشی را ...
تصمیم بسیار خوبی گرفتین.
امیدوارم مقاومت کنید :)

پاسخ:
پاسخ:
ممنون.
می شناسم کسیرو که گاهی حرف میزنه که بیفته تو وضعیت تعهد.یعنی مثلا میگه صداقت خوبه...بعد دیگه بخاطر تعهد به اون حرف دروغ نمیگه...

همیشه سکوت خوب نیست همونطور که همیشه حرف زدن.

ولی بدون شک بین زیاد حرف زدن و زیاد سکوت کردن دومی بهتره و متناسب تره با بهتر شدن ادمی.

پاسخ:
پاسخ:
آره، آره!
اصن من کم کم دارم یاد می گیرم خوب و بدی وجود نداره! والا!
کتاب نیمه ی تاریک درون رو خوندم و به این نتیجه رسیدم!

دکتر شیری می گفتن سعی کنین زیر بار هیچ "انگی" نرین! حالا میتونه انگه خوب باشه یا ید! حتی صداقت!

منظورم سکوت نیست، خاموشیه! و بین این دو فرق هست.
من هم گویا خاموشی گزیده بودم این مدت!!!

پاسخ:
پاسخ:
بله! کجا بودین این مدت؟!
به دنبال عمیق شنیدن،عمیق نگاه کردن،عمیق یادگرفتن ....
اگه اشتباه نکنم ، دی ماه بود که تو یکی از پستهای وبلاگم نوشتم
باید بیشتر نگاه کنم ، عمیق تر گوش بسپارم، سنجیده تر بخوانم ،اگر هم شد ، کمی بیندیشم!

پاسخ:
پاسخ:
همم
خب.

اینکه نیمه تاریک رو خوندی و فهمیدی خوبو بدی وجود نداره ...؟ واقعا وجود نداره؟


برداشتت از حرف دکتر شیری چیه دقیقا می شه توضیح مختصر بدی ؟

پاسخ:
پاسخ:
خب مطمئن خوب و بد هست که ما در موردش صحبت می کنیم! اما می خوام بگم خوب و بد سکه ای هست که خودمون ضربش کردیم درحالی که این سکه تقلبیه و هیچ ارزشی نداره.

دقت کنیم چیزی خوب هست که تا آخرش خوب باشه در حالی که اغلب ما از انتهای اون چیز اطلاعی نداریم.

من معیار بهتری ارائه می کنم. به جای فکر کردن به این که چی خوبه و چی بده، فکر کنیم به اینکه چی سالمه واسم و چی مضره!!

حالا این سلامت میتونه تو جنبه های ارتباطی، روحی، معنوی، شخصی، تحصیلی و ... باشه.

لزوما چیزی که خوبه نتایج سالمی نداره! اما چیزی که واسم سالم باشه حتما نتایج ِ خوبی داره!!

اما باز هم میگم این خوب و بد ساخته ی ذهن ماست.

در مورد جمله ی دکتر شیری هم بگم که: نذاریم بقیه بهمون برچسب بزنن! شاید این برچسب ها آزادی عمل مون رو در آینده بگیره و ما رو از انتخاب بین گزینه های بیشتر باز بداره!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی