نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

سرمایه‌

سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ب.ظ

سر ناهار بودیم که سریال تنهایی لیلا شروع شد. تا حالا که خیلی گذری تیکه‌‌هایی‌شو دیده بودم، برای اولین بار خواستم یه قسمتش رو ببینم. ناهار رو که تموم کردم تازه قسمت اصلی شروع شد. مامان هم بهم ملحق شد. البته مامانم بیشتر دنبال میکنه سریالو. وقتی رسید به قسمت پخش پیام بازرگانی، مامانم شروع کرد به صحبت در مورد کتاب‌های دکتر سروش. داخل پرانتز بگم که مامانم اون قدیما قبل اینکه دکتر سروش از ایران خارج بشه کتاباشو می‌خوند و با قلم توانای دکتر آشنایی داشت. تا اینکه بعد بیست و چند سال، من چند تا از کتاباش رو گرفتم. اینکه مامان دقیقاً چی گفت به کنار. می‌خواست بگه وقتی می‌خونی دقیق بخون تا فریب نخوری و ... یه دونه مثال هم زد که اینجا جاش نیست بیارم. البته می‌تونستم از اندیشه‌ی سروش در برابر مثالی که زد دفاع کنم، اما تمام وقت پیام بازرگانی چیزی نگفتم و رفتارم به گونه‌ای بود که گویا به این نصیحت احتیاج دارم، البته وانمود نمی‌کردم. به محض اینکه پیام بازرگانی تموم شد و اولین صحنه از فیلم به نمایش دراومد، بلند شدم و اومدم سمت اتاقم.

راستش توی فضای فکری خاصی قرار گرفتم. سوالی که تو اون لحظات به طور ناخواسته برام پر رنگ شد، این بود که چرا بعضی وقت‌ها روحم رو به بازی گرفتم و مواظبش نبودم. چون از ارزشمندترین سرمایه‌هایی که دارم، یکیش روحه. 

+ بشنوید:  Glitter & Gold  دریافت (حجم: 5.04 مگابایت) ترانه‌ی آهنگ

 

۹۴/۰۶/۰۳
ضیاء

نظرات  (۲)

جملات آخرتون خیلی توجه منو جلب کرد!
منم مواظبش نیستم!
حتی تا حالا به چشم یه سرمایه بهش نگاه نکرده بودم!
پاسخ:
:)
ما ادمها در طول روز اغلب به جسممون توجه داریم تا روح....اگر قرار بود صد در صد قدرت اینو داشته باشیم که فقط رو ح رو الویت قرار بدیم ٬دیگه مشکلی نبود....بهشتی میشدیم و تمام...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی