نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

    احتمالاً و مطمئنن شنیدین که برخی از CPU ها از چندین هسته تشکیل شدن. برای مثال رایانه‌ی خانگی ما از 4 و رایانه‌ی شخصی من از 8 هسته تشکیل شده. قدرت CPU بر اساس معماری صورت گرفته در ساخت این هسته‌ها بوجود میاد و سال به سال طرح‌های جدیدی روانه‌ی بازار میشن. البته نمی‌خوام وقت خودم و شما رو با این صحبت‌ها بگیرم. چیزی‌که مطمئنم اینه‌که مغزِ من حداقل از 2 هسته‌ی اصلی تشکیل شده! (البته ممکنه این دو هسته‌ی اصلی شامل زیرهسته‌های دیگه هم باشن) اما این دو هسته خیلی سخت می‌تونن با همدیگه فعالیت کنن و اگه هم‌زمان بخوام ازشون استفاده کنم، بازدهی بسیار پایین میاد و در اصطلاح Coopertaive نیستن. 

   هسته‌ی اول که در اکثر مواقع ازش استفاده می‌کنم، وظیفه‌اش اینه که به محیط اطراف نگاه عمیق، متفاوت و جدیدی، تا اون‌جایی که زورش می‌رسه، داشته باشه. بخش عمده‌ای از خلاقیت‌های موثر و دورنگر از این هسته بوجود میان. این هسته با بخش درون‌گرایی من ارتباط نزدیکی داره و باعث در خود-فرو-رفتنم میشه. زمانی که من از این هسته استفاده می‌کنم، اگه فردی من رو صدا کنه معمولاً این جمله رو می‌شنوه: "ها؟". این هسته ظرفیت زیادی از حافظه‌‌ی CPU رو به خودش اختصاص میده.

    اما هسته‌ی دوم می‌تونه با سرعت بیشتر و دقت و عمق ِفکر کردن کمتر عمل کنه! اکثر مزاح‌ کردن‌ها، خلاقیت‌های نسبتاً احمقانه از این هسته تغذیه میشن. این هسته ارتباط تنگاتنگی با بخش برون‌گرایی وجودم داره و زمانی‌که فعال باشه خیلی زود به حرف‌های شمای مخاطب واکنش نشون میده و در کل این هسته جوون میده واسه صحبت کردن و گپ و گفت‌گو. اما این هسته ظرفیت کمی برای ذخیره‌سازی اطلاعات کسب شده‌ش داره. 


۲ نظر ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۲
ضیاء

بار اولی که می‌خواستم به زبون بیارم، خیلی سخت بود. اما با کمی مکث و جویده جویده حرف زدن گفتم.

بار دوم آسون‌تر بود و با آرامش بیش‌تری به زبون آوردم،

بار سوم سعی کردم جمله‌بندی رو طوری درست کنم که بار معنای منفی نداشته باشه و حس بهتری بهم دست داد: "گمون ‌کنم شغل آینده‌م ارتباط زیادی به زمینه‌ی تحصیلیم نداشته باشه ... "


۲ نظر ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۳۶
ضیاء

همیشه از خلاقیت مهران مدیری خوشم میومده. چند روزی هست که مجموعه‌ی جدیدش با نام "در حاشیه" از تلویزیون پخش میشه. در قسمت دوم، ماجرای دکتری رو روایت می‌کرد که جراح زیبایی هست و در کارش به قدری ماهره که به پنجه طلایی معروفه! اما واقعاً هم این‌طور نیست و مراجعی (دختر) به همراه شوهرش از دکترِ پنجه طلایی به خاطر یک عملِ زیبایی ناموفق در صورت، شکایت می‌کنه؛ که نتیجه‌ی عمل باعث تغییر صدا (حنجره)، رویش مو در صورت، و به عبارتی تغییر جنسیت اون دختر میشه به طوری‌که صدای مردونه داره به همراه ریش و سبیل :)).

اما من سال گذشته در مترو میدان آزادی، پسری رو دیدم که موهای سرش رو به رنگ طلایی، و موهای بدنش (دست و سینه و ... !) رو تماماً تراشیده بود و پیرهن و شلوار بدن‌نمایی (زنانه) به تن داشت. کاری به درست یا نادرست بودن نحوه‌ی پوشش و آرایشش ندارم، اما اون برای تغییر جنسیت، تنها به یه مانتو و روسری احتیاج داشت.

۲ نظر ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۱۰
ضیاء

تو فیلم The dark knight rises، اونجایی که افراد بِین (Bayne) کل شهر گاتهام رو تصرف می‌کنن، شروع می‌کنن به دستگیری افراد مهم شهر گاتهام تا اون‌ها رو مجازات کنند. رئیس پلیس گُردُن هم دستگیر میشه و هنگام محاکمه‌، قاضی (یکی از تبهکارها) از رئیس پلیس می‌پرسه: "تبعید یا مرگ؟" (death or exile?)

رئیس پلیس اگه گزینه تبعید (exile) رو انتخاب کنه مجبوره روی رودخانه‌ی یخ‌زده شهر گاتهام قدم بزنه، اما یخ‌ها بسیار شکننده هستند و هر لحظه احتمال شکسته ‌شدن‌شون هست و همه‌ی افرادی که این گزینه رو انتخاب کردن، مُردند! پس گزینه‌ی مرگ (death) رو انتخاب می‌کنه. اما قاضی حکم دیگه‌ای رو صادر می‌کنه: "مرگ بوسیله‌ی تبعید!" (death by exile!)

 دریافت کلیپ مربوط به فیلم

عنوان: ?death or exile
حجم: 4.06 مگابایت

صحبت کردن از بیماری سرطان برام بسیار سخته و از این مریضی لعنتی بسیار بیش‌تر از مرگ می‌ترسم. تا جایی که اگه به من اطلاع بدن که تا چند دقیقه‌ی بعد میمیری و تنها راه زنده موندنت اینه که به یکی از نادرترین و خطرناک‌ترین نوع بیماری سرطان مبتلا شی (!)، بعید نیست که مرگ رو انتخاب کنم.


۲ نظر ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۶
ضیاء

اواخر اسفندماه سال 92 بود که با محمدرضا شعبانعلی و گروه متمم آشنا شدم. مطالب ارائه شده از سوی تیم متمم رو به اندازه‌ای مفید یافتم که خیلی زود در متمم ثبت نام کردم و سعی کردم تا اون‌جایی که می‌تونم، در کنار دوره‌ی کارشناسی ارشد، با متممی‌ها هم‌راه باشم. همون اواخر اسفند 92 بود که فایل‌های صوتی مسیر اصلی رو از سایت تراست زون تهیه کردم و بسیار کاربردی یافتم به طوری که سال گذشته (93) به طرز بسیار رضایت‌بخشی با محوریت خودشناسی و افزایش عزت‌نفس زندگی شد؛ یعنی همون سنگ بنای اصلی:

 

نقشه‌ی راه

دریافت تصویر اصلی


در سال جدید هم با حفظ روند سال گذشته، خلاقیت و حل مسئله، یادگیری و تفکر سیستمی رو شروع کردم. البته استارتش چند وقتی هست که زده شده و منابع و کتاب‌های مختلفی در مورد Critical Thinking، System Thinking Dynamics و ... تهیه کردم.

اما بر خلاف سال گذشته گمان نمی‌کنم برنامه‌ای برای نمایشگاه کتاب تهران داشته باشم، چون کتاب‌های مورد نیازم همه زبان اصلی هستند و بهتره به صورت زبان اصلی دنبال کنم.


۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۲۴
ضیاء

1

فقط یک روح لطیف دخترانه می‌تواند به دانه‌های گندم مرطوب شده در پارچه‌ی خیس نگاه کند و بگوید: "سلام، دانه‌های گندم جوجه‌تیغی شده!"

2

مادر ِمادربزرگم را سالی تنها یک‌بار می‌بینم، آن‌هم در نوروزی‌ترین روز سال. بی‌اندازه دوست‌داشتنی و خواستنی است و دیدن او باعث فراخی خاطر و روح میشود. زنی به این سن و سال (زیاد!)، هر ساله برایمان عیدی می‌فرستد و اسامی تک‌تک ما را به خاطر دارد.

هر سال که او را می‌بینم قامتش به هنگام راه رفتن خمیده‌تر از سال گذشته است تا آن‌جا‌که امسال انگشتانش به زمین می‌رسید، اما اخلاقش گشاده‌تر.

3

بابا: چند روزی هوا خوبه و بارون می‌باره.

میهمان: بالاخره تو این فصل باید بباره!

چه آدم‌های زیاده‌خواهی شدیم؛ خدا نعمتش رو واس‌مون می‌فرسته و به جای تشکر می‌گیم باید بفرستی!

۱ نظر ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۱۰
ضیاء

چند روزی هست که فایل متنی‌ای باز کرده‌ام در ارتباط با دعوت سمانه عبدلی، نویسنده‌ی وبلاگ سرمشق مهارت، برای بازی وبلاگی کوله‌پشتی.

اما هر چقدر که کلمات را می‌نویسم و پاک می‌کنم، جملات را پس و پیش می‌کنم تا متنی تنها (!) در خور خواندن حاصل شود؛ در این تلاش به طرز عجیبی ناکام مانده‌ام و علت را نمی‌دانم.

به نظرم کوله‌پشتی من در سال 94

-          لازم است کمی سبک‌تر شود تا بتوانم قدم‌های کمی بلندتر‌‌ و سریع‌تری بردارم. به همین دلیل لازم است همه‌ی آن آموخته‌هایی را که فعلاً لازم ندارم را فراموش کنم؛ ذهن آزادتری داشته باشم تا مناسب‌ترین مسیر را برای گام برداشتن انتخاب کنم.

-          شامل برقراری ارتباط  Mindful با محیط پیرامون (از انسان‌ها گرفته تا اشیا و ...) خواهد بود.

۱ نظر ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۱
ضیاء

روزهای پایانی سال و بولتن تنها مانده:


بولتن لخت

۱ نظر ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۰۲
ضیاء

برخی نام و فامیلی‌شان بخشی از نام و فامیلی افراد معروف و شناخته شده است. در این صورت در هر تلاشی برای جست‌جوی نام خود در گوگل ناکام می‌مانند. مگر این‌که همین ناکامی، باعث ایجاد انگیزه در آن‌ها شود تا معروف‌تر از آن فرد معروف شوند، تا بلکه گوگل آنها را به رسمیت بشناسد!

برای مثال اسم و فامیلی من را در نظر بگیرید و آن را در گوگل سرچ کنید. (نیازی به زحمت شما نیست، من قبلاً آن را انجام داده‌ام!)

خواهید دید که اسم و فامیلی من، فامیلی دو نفر دیگر، که هر دو پزشک هستند، می‌باشد! 

خدایی این انتظار را داشتید که اسم و فامیل شما، فامیلی یکی دیگر باشد؟! آن‌هم اسم و فامیلی من.

۲ نظر ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۰۶
ضیاء

1

اگر دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف هستید، حداقل در دو موقع از سال نباید برای انجام امور اداری اقدام کنید. یکی از اون مواقع، آخره ساله که کارمندهای خانوم، مرخصی خونه تکونی میگیرن، اونم نه یکی دو روز، بلکه یه هفته! از ما گفتن بود، خود دانید.


2

گفتم که تو کنفرانس مهندسی برق مشغول هستم؟!

باید بگم آخره سال هستش و شرکت ها خوردن به خِنِسی! و آهی در بساط ندارن که از ما حمایت مالی کنن!


3

یه راهکار عملی برای خانم های شاغلی که میخوان حداقل دو تا بچه داشته باشن اینه که اختلاف سنی بچه اول و دوم حداقل 9 سالی باشه، تا بچه اول واسه دومی مادری کنه! دیدم که میگما! البته بین تئوریسین ها در عدد 9 اختلاف هست.


4

شنیدین میگن سن ابتلا به فلان بیماری اومده پایین؟ یا مثلاً سن اعتیاد به مواد مخدر کاهش پیدا کرده؟

طبق آخرین بررسی هایی که انجام دادم، سن خستگی هم اومده پایین، و همه به نوعی خسته ان!


5

گاهاً سطح ارضای نیازهای اساسی زندگیت به قدری پایین میاد که به یک غذای آشغال و یک دست-به-آب بعد از غذا راضی میشی.


+ حالا با توجه به 5 بند فوق، جای خالی ( ... ) در عنوان پست را با کلمه مناسب پر کنید یا عنوان مناسبی  را پیشنهاد دهید.

۲ نظر ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۰
ضیاء