نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

تأملی در پاسخ محوری و سوال محوری

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ب.ظ

چند وقت پیش بود که مطلبی در مورد مزایا محوری نوشتم. به نظرم ریشه‌ی مزایا محوری رو باید در پاسخ محور بودن جست. این‌که من بدون اندیشه و تأمل در چیستی و چرایی وجودِ خودم، این‌که مهم‌ترین سوال زندگی من چی هست و قراره که در کجای این نظام هستی نقشِ موثر خودم رو ایفا کنم، میرم سراغ الگوهای روتین و معمولِ پذیرفته شده و زحمت سوال پرسیدن از خودم رو، به خودم نمیدم! منظورم از الگوها، همون پاسخ‌هایی هست که عامه‌ی مردم بدست آوردن. به طور مثال نگاه می‌کنم به اطرافیانم و می‌بینم که اکثرشون تحصیلات دانشگاهی دارن و تصمیم می‌گیرم که من هم به دانشگاه برم. گاهاً هم پاسخ‌ها از طرف خانواده و دوستان نزدیک‌مون به ما تزریق می‌شه؛ این‌که شرایط ازدواجم باید چی باشه، سربازیم رو چطور باید سپری کنم، یا حتی نحوه‌ی درست زندگی کردن!

اکثر ماها قربانی "پاسخ محوری" هستیم. مدل فکری که تلاشش جایگزینی "پاسخ ِمعمول" به جای "پرسیدن سوال" هست. اما چرا پاسخ محور هستیم؟ شاید چون توانایی سوال پرسیدن رو نداریم. قبلا هم اشاره کردم که سوال مناسب پرسیدن یک مهارته. مهارتی که با ممارست و شروع از پرسیدن سوال‌های ابتدایی بوجود می‌آد. این‌که چرا؟ و به قول علی سخاوتی به زیر سوال بردن همه چی!

پاسخ محوری در طبقه‌ای که تشنه‌ی موفقیته، حالت پیش‌رفته‌ای به خودش می‌گیره و افراد پاسخ‌ها رو از طبقه‌ی به اصطلاح موفق می‌گیرن؛ و قصد دارن با انجام دادن همون رفتارها یا مشابه اون‌ها موفقیت خودشون رو ترسیم کنن. غافل از این‌که نیمه‌ی پنهان موفقیت اون‌ها دیده نمیشه؛ نیمه‌‌ی مربوطه به سوال محور بودن اون‌ها. چیزی که من از افراد موفق یاد گرفتم، توانایی پرسیدنِ سوال (سوالی که متناسب با خودشونه)، و پیدا کردن ساده‌ترین جواب برای اون سواله.

نمی‌دانم. شاید چون عادت کرده‌ایم برای تشخیص خوبی یا بدی یک چیز، برویم سراغ مقایسه‌ی مزایا و معایب. و عادت کرده‌ایم گزینه‌ای رو انتخاب کنیم که مزایایش بیش‌ترین باشد. و از این‌جا بوده که اثر مزایا در ذهنمان پر رنگ شده. و از آن‌جا بوده که برای افزایش سرعت مقایسه کردن، سراغ پاسخ‌های معمول رفته‌ایم.


+ یکی از واژه های نچسب برای من، چسبه.


۹۳/۰۵/۱۳

نظرات  (۳)

۱۴ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۴ یک عدد خانم مهندس
همیشه سر کلاس ها و جاهای دیگه به افرادی که سوال های خوب میپرسن غبطه میخورم اما چه جوری میتونیم این توانایی سوال پرسیدن رو توی خودمون تقویت کنیم؟!!!
منظورتون از جمله ی آخر چیه؟چسب؟!!!
پاسخ:
از سوال های ساده شروع کنیم دیگه. مثلا از همون به زیر سوال بردن همه چی: 

چرا اونی که استاد دانشگاه هستش باید پرستیز اجتماعی داشته باشه؟! مگه اونی که نگهبانه کم فایده میرسونه به مردم؟ نه واقعا چرا؟ 

و از این قبیل سوالا که بپرسیم ذهن مون تمرین میشه، و سوالای قوی تری میپرسه.


الان داشتم محتوای پست رو می خوندم، دیدم خیلی دیر هضمه! این نشون میده من هنوز خود مطلب پست رو کامل نفهمیدم.

چسب چیزی هست که اجسام رو به همدیگه میچسبونه اما واسه من اصلا دلچسب نیست!
۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۴:۵۹ یک عدد خانم مهندس
خیلی هم دیر هضم نیست....پس چه جوری مطلبی رو که کامل نفهمیدین رو نوشتین؟
بازم درک نمیکنم که چه مشکلی با چسب دارین؟چسب مگه چشه بیچاره؟
پاسخ:
به زور نوشتم! با چند بار تصحیح. البته این مطلب ادامه داره ... 

خب بعضی کلمه ها هستن که من باهاشون راحت نیستم! شاعرانه نیستن. مثلا چسب! احساس نمی کنی خیلی یهویی تموم میشه!؟!! منظورم چسب نیستا، تلفظه چسبه 
۱۶ مرداد ۹۳ ، ۰۳:۰۶ یک عدد خانم مهندس
یه ذره میفهمم احساستو...منم وقتی بچه بودم با بعضی کلمه ها خیلی درگیری ذهنی داشتم!!خخخخخخ
زیاد بهش فک نکن وسواست بیشتر میشه
پاسخ:
نه آخه اون روز که داشتم پست رو می نوشتم یه جمله ی ادبی خوندم که توش از چسب استفاده شده بود!!

من هنوز هم دارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی