نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

نیاز ناشناخته

بل حقیقت در حقیقت غرقه شد ~ زین سبب هفتاد بل صد فرقه شد

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است


 مثه این که اومدیم این دنیا تا وقتمون رو سپری کنیم. انگار یه وقتی بهمون مفت داده شده تا خرجش کنیم بدون هیچ هدفی. خیلی از کارا رو انجام میدیم بدون دلیل اما واسه کارای مهم دلیل می خوایم!

چندین و چند روز روی عادتی کار می کنی ... روی یه عادت خوب و بعد همون چندین و چند روز که تونستی به طرز دلخواه انجاش بدی ... این خیال میاد به ذهنت که دیگه تموم شد! و همه چی حله ... اما همه ی این تلاش هات، تو کمتر از "یک إنُمِ" همون چندین و چند روز به بادمیره! (إن به سمت خیلی بزرگ ها و إن عددی است غیر طبیعی)

توی عمرم تا این حد احساس نکرده بودم که می بینی یه چیزی واست مضره، اما انجامش میدی چون میلت میکشه. تا این لحظه از عمرم، معتاد ها و سیگاری ها رو درک نکرده بودم، هیچ وقت. همیشه تو ذهنم سرزنش می شدن. شنیده بودم هر کی تو زندگیش پستی و بلندی زیاد می بینه، اما فکر نمی کردم تا این حد. 

به قول یاس: زخم من نمیتونه بشه پانسمان، از تو خوردم ... 

۱ نظر ۲۸ دی ۹۲ ، ۱۸:۳۲
ضیاء

برای اثبات خوب بودن، اولین شرط بدی نکردن است نه خوبی کردن ...!


وقتی میگم باید ساده حرف زد و از اون ساده تر نه، یعنی این:



از این ساده تر میشه؟!

۴ نظر ۲۳ دی ۹۲ ، ۲۰:۵۴
ضیاء

خیلی خوبه که خدا نمیذاره بدی ها و عیوب افراد واسه بقیه نمایان بشه!

اگه میذاشت، شرط می بندم مردم تو بدی کردن از هم سبقت می گرفتن!

۴ نظر ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۴:۴۵
ضیاء

چند هفته ای بود که سر پروژه ی ارشد، به گره کوری خورده بودم و هر تلاشی که می کردم نمی تونستم به خواسته ها و سوالات خودم جواب بدم. این روند ادامه داشت تا اینکه به طور کامل به سمت تلاش در نفی و زیر سوال بردن خواسته هام سوق پیدا کرد. تا اینکه یکی از شب ها (همین چند شب پیش!) سوال بهتری پیرامون گره کور پرسیدم! و مقرر کردم که صبح فرداش اولین کاری که انجام میدم، پاسخ گویی به این سوال باشه. و ساده تر از اونی که فکر می کردم تونستم به سوال جواب بدم. خیلی خوبه که بتونیم از دید دیگری به مسئله نگاه کنیم و سوال بهتری بپرسیم.

هر سوال بهتر، یک گام بیشتر به سمت پاسخ ساده تر است.

۴ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۰۸:۲۲
ضیاء

- از یک جمله ی دکتر سروش بسیار خوشم آمد و آن: "واژه ی حق باید مثل ناموس آدم بشه". این یعنی در شنیدن حقیقت (از هر کس) باید خاضع بود. باید عطش رسیدن به حقیقت رو داشت و تا نرسیدیم بهش نباید آروم بگیریم. گفتن این جمله که: "من از این صحبت ها قانع نشدم" و در ادامه ش، جست و جو نکردن حقیقت به هیچ وجه قابل قبول نیست.



- به شدت عقیده دارم که باید ساده حرف زد. شنیدن کلمات ساده، برایم بسیار شیرین هستند. باید مفاهیم رو تا آن اندازه ای ساده کرد که دیگه از اون ساده تر امکان انتقال مفاهیم معادل وجود نداشته نباشه.

- علی سخاوتی در وبلاگ خود سخن جالبی گفته است:

"اغلب پزشکها (از جمله برادر من) می دانند که هفتاد تا هشتاد درصد کاسبیشان ربطی به سلامت ندارد. مردم بیمار نیستند بلکه خودشان را به مریضی می زنند! بعضی وقتها سخت ترین قسمت کار پزشکی هم در حقیقت همین ظاهرسازی است، کنار آمدن با این قضیه که یارو مریض نیست ولی باید به عنوان یک مریض باهاش رفتار کنی و بهش دارو بدی.

بعضی وقتها مریض بودن بسیار آسان تر از آغاز کردن چیزی است که می دانی باید آغاز کنی. مریض بودن به زندگیت معنا می دهد، از یک بیماری به بیماری دیگر. از این دکتر به دکتر بعدی. با مریض بودن دیگران را به کمک دعوت می کنی، توجه جلب می کنی و مریض بودن می شود یک شغل تمام وقت یا پاره وقت برای تو.

- امروز بعد از ظهر چی کار می خوای بکنی؟

- وقت دکتر دارم."


۰ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۰۴:۱۶
ضیاء

یادمه تو دوره ی پیش دانشگاهی، کلاس بسیار متفاوتی داشتیم. از هر قشری میشد فردی رو پیدا کرد.

سر کلاس دین و زندگی بودیم که بحثی شکل گرفت بین معلم و یکی از بچه ها، پیرامون اینکه آیا قرآن از جانب خداوند نازل شده یا نه؟ بچه ی مذکور، که البته از نوازندگان نیز بود، سوالی پرسید که معلم نتونست جواب قانع کننده ای بده. سوالش در مورد آیه هایی از قرآن بود که در آن ها مخاطب آیه خداوند بود، نه پیامبر یا بشر! استدلالش هم این بود که اگر قرآن از جانب خداوند نازل شده، پس چطوره که خودش رو مخاطب قرار داده؟! 

از این قبیل آیه ها در قرآن زیادند. برای مثال دقت کنید به: "بسم الله الرحمن الرحیم". در این جمله، چه کسی داره میگه: به نام خداوند بخشنده ی مهربان؟ آیا خداوند خودش میگه که به نام خداوند بخشنده ی مهربان؟! فکر نمی کنم این طور باشه

سوال اون دوستم، چند سالی توی ذهنم منتظر بود تا جواب قانع کننده ای رو پیدا کنه. تا اینکه دیروز پیدا کرد آنچه را که می خواست

در یکی از سخنرانی های دکتر عبدالکریم سروش به مجموعه مطالبی در حوزه ی وحی و قرآن پرداخته میشه و بحث های قشنگی شکل میگیره. دیدگاه دکتر سروش در این زمینه بسیار جالبه و اولین باره که می شنوم. میگه قرآن اثر شاعرانه (در معنای متعالیپیامبر اسلام هست. اگر چه از جانب خداوند نازل شده اما از صافی (فیلتر) پیامبر عبور کرده تا شده قرآن. و اگه بر کس دیگه ای نازل میشد، آن وقت قرآن دیگه ای داشتیم

برای اینکه دقیق تر متوجه بشین چی گفته حتماً پیشنهاد می کنم سخنرانیش رو گوش کنیداین سخنرانی در جمع دانشجویان ایرانی دانشگاه استنفورد صورت گرفته و در حقیقت جلسه به صورت پرسش و پاسخ می باشه! (دانلود)

این صحبت ها راه جدیدی رو در نحوه ی فکر کردنم درباره ی قرآن باز کرد.




یک عدد لطیفه! 

ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ (ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸکده ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ) ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻧﺸﻮﻧﺪﻥ. ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﺑﻠﻨﺪﮔﻮ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ: "ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺳﺎﺧﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺖ!"

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮﻭ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﻡ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻥ! ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺩﺭ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺟﺰ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ.

ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ : ﭼﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﯽ؟ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﯽ!!

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺳﺎﺧﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎﯼ ﻣﻨﻪ ﮐﻪ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﮑﻨﻪ، ﺗـــــــــــــــــﺎﺯﻩ ﺍﮔـــﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻪ !! 

۲ نظر ۰۹ دی ۹۲ ، ۲۱:۲۵
ضیاء

صبح امروز اتفاق غیر قابل پیش بینی افتاد. در حالی که تازه از خواب بلند شده بودم، دیدم 11 تماس بی پاسخ از شماره ی خصوصی (private number) داشتم! همین که خواستم دقیقتر بشم، یک بار دیگه موبایلم زنگ خورد در حالی که شماره ای نشون داده نمی شد. به خیال خودم که احتمالا بچه های بالا تماس گرفتن، گزینه ی answer رو انتخاب کردم و در حالی که فارسی حرف میزدم، صدایی شنیدم که به زبون انگلیسی حرف می زد! ناچاراً و اجباراً کلید آلترنیتیو شیفت ذهنم رو زدم! تا باهاش صحبت کنم ... فهمیدم که یکی از دوستانی هست که در skype باهاش آشنا شدم. مکالمه ی ما دیری نپایید و به نرم افزار مذکور منتقل شد. بهم گفت خیلی تند حرف میزنی و من متوجه نشدم!! 

نکته: اگر صحبت کردن به انگلیسی را بلد نیستید، تند تند حرف بزنید! کلمات انگلیسی نباید بیش از مدت زمان معینی در کلامتان جاری شوند!!



۰ نظر ۰۷ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۸
ضیاء

هر چیزی علاوه بر داشتن مضرات، مزایایی نیز داره. مردم ما کم کم پی می برند که از فیس بوک نیز می توان استفاده ی مفیدی داشت.
جایگزین کردن پیج های هدف مند به جای صفحات دلخوش کنکی، میتونه جهان ارتباطی هر کسی رو به کل عوض کنه.

تصویر زیر، ویژگی های شخصیتی افراد موفق و ناموفق رو نشون میده (برای دیدن تصویر اصلی کلیک کنید) :




از تصویر فوق 5 خصلت یک فرد ناموفق و 5 خصلت یک فرد موفق رو، که در خودم میدیدم، مشخص کردم.

سعی می کنم مدتی رو روی ایجاد و تقویت خصلت های فرد موفق و از بین بردن خصلت های یک فرد ناموفق سرمایه گذاری کنم.

۱ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۰۰:۲۱
ضیاء
ساعتی پیش در پیج روشنفکری دینی مطلبی رو خوندم در باب اینکه 25 دسامبر سالروز تولد حضرت مسیح نیست! بلکه مسیح در تابستان متولد شده و در واقع 25 دسامبر سالروز تولد میترا (خدای خورشید) می باشه! (دانلود مقاله)

واکنش هر کسی با شنیدن چنین مطالبی برای اولین بار، چیزی جز انکار یا شک در اصل موضوع نیست!



من خودم وقتی می خوام حقیقتی رو به فردی بگم که اون حقیقت خلاف چیزی هست که تو ذهنشه، سخت موفق میشم. واقعا هنره.



بخشی از تلاش امروزم حول وصل شدن به اینستاگرام از طریق لپ تاپ گذشت. در مسیر بررسی، به موفقیت هایی نیز دست یافتم. 

اینستاگرام را دریایی از عکس هایی یافتم که لزوما هدف شان انتقال معانی بلند پایه نیست. فهمیدم که برای سپری کردن بیشتر عمر، بعد از خوش گذرانی در فیس بوک، طراحی شده و درگیر شدن با چنین سایت هایی به واقع آدمی رو از مسیر اصلی زندگی دور میکنه. در واقع ترسیدم! باید بگویم که جواب نیاز ناشناخته ی من آنجا نبود!



یادم هست چند وقت پیش که داشتم با دوست چینی ام (خانوم Na) صحبت می کردم، بحثی شکل گرفت پیرامون اینکه به اصطلاح abroad کنیم یا نه؟! اون هدفش مشخص بود و می خواست به آمریکا مهاجرت کنه. برای رسیدن به هدفش، روی زبان انگلیسی بسیار کار می کرد و در مدت کوتاهی تونست خوب بنویسه و صحبت کنه. برای همگرایی بیشتر بحث من نیز گفتم که چنین قصدی (مهاجرت) دارم! اما مردد هستم که دکترا بخونم یا نه؟!! وقتی علت تردیدم  رو جویا شد، گفتم که: "با دکترا خوندن تو کشور بیگانه، چه فایده ای میتونم به مردمم برسونم، وقتی اون ها رو در رنج می بینم؟!" و اون از این حرفم بسیار خوشش اومد: ^_^

براستی وقتی تکنولوژی رایج در کشورم، ایران، بسیار پایین تر از علم ارائه شده در دانشگاه هاست، تحصیل در دوره ی دکترا چه ضرورتی داره؟!

۱ نظر ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۵:۵۶
ضیاء

از اونجایی که خطر لوث شدن هست! موضوع فیلم ها رو زیاد توضیح نمی دم!

1 - جزیره ی شاتر - Shutter Island - فیلمی روانشناسانه به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است. این فیلم ماجرای کاراگاهی است که به همراه همکار خود ماموریت می یابند تا درباره ی مفقود شدن یکی از خطرناک ترین مجرمان روانی - زنی به نام ریچل که به جرم خفه کردن 3 فرزند خود در آب محکوم شده است - تحقیق کنند. از این رو به جزیره ی کوچکی در حوالی شهر بوستون به نام جزیره ی شاتر می روند.

این جزیره ی متروکه که محل نگهداری خطرناک‌ترین مجرمان روانی است؛ آبستن اتفاقات رمزآمیزی برای شخص اول ماجرا - لئوناردو دی‌کاپریو – می باشد. به زودی متوجه می شویم که وی به خاطر از دست دادن همسرش در یک آتش‌سوزی (که آن هم توسط یک مجرم روانی انجام گرفته‌ است) در وضعیت روحی نابه‌سامانی به‌سر می‌برد و درعین حال نمی‌تواند از شر کابوس‌های وحشتناکی که ...

2 - مرثیه ای برای یک رویا، ماجرای سارا گلد فارب، بیوه زنی معتاد به تلویزیون، که از شوهر متوفایش پسری به نام هری دارد می باشد. هری که معتاد است اغلب اوقاتش را با ماریون (یک طراح مد ناکام) و بهترین دوستش تایرون (مواد فروش سیاه پوست) می گذراند. هری و تایرون در پی به جیب زدن پول کلانی از راه فروش مواد مخدر هستند و ماریون هم در حالی که اعتیاد آن ها و نا امیدی توام با آن شدت می گیرد، با آن دو همراه می شود. سارا (مادر هری) نیز به تلویزیونش چسبیده و رویای شرکت در مسابقه تلویزیونی محبوبش را در سر می پروراند! سارا که باور دارد حضورش در تلویزیون قطعی است، زیر نظر پزشک بدنامی شروع به رژیم گرفتن می کند تا لباس قرمز رنگی که در جوانی اش می پوشید، دوباره اندازه اش شود ...



موسیقی مشهور این فیلم را Clint Mansell بر عهده داشته و اثری فاخر را خلق کرده است.


۰ نظر ۰۵ دی ۹۲ ، ۰۲:۵۰
ضیاء